اهداف قوم‌‏موسیقی‌‏شناسی، یک نگاه انسان‌شناسانه

نوشته: آلن. پ. مریام، ترجمه: بهرنگ نیک‌آئین

گمان می‌کنم هیچ کدام از ما امروز صبح در اینجا نمی‌‌خواهد خودش را دانشجوی تمام و ‌کمال تاریخ علم بداند‌ــ قطعاً در مورد من اینطور نیست‌ــ و اگر اینطور باشد، افسوس و حیف. برای این نشستِ به‌خصوص، جامعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی گردهمایی‌ای را شروع می‌کند که باید دستکم مطالب آن در دو روز و نیمِ پیش‌رو مرحله‌ی جدیدی در پیشرفتِ رشته‌ی ما را نشان دهد. برای اولین بار، تا جایی که من می‌دانم، ما به‌عنوان قوم‌موسیقی‌شناس گِرد هم آمده‌ایم، نه فقط برای کنفرانس، که به‌عنوان گروهی از پژوهشگران که به صحبت و کار برروی مشکلاتِ پایه در زمینه‌ی علایق‌مان می‌پردازیم، و باید ما را به سمت درک بهتری از نقطه نظرات یکدیگر و، از آن مهمتر، به شکل‌دهیِ آگاهانه از اینکه قوم‌موسیقی‌شناسی چیست، چه کاری انجام می‌دهد و چه باید باشد، سوق بدهد. درواقع، تمام همایش‌ها بخشی از تاریخ علم هر رشته هستند، اما در این مورد ما تعمداً اقدام به بررسی عمیق درباره‌ی زمینه‌ی مطالعه‌‌‌مان و تلاش برای جستجوی فهمی بهتر از اهداف و پایه و بنیاد محکم‌تری برای موجودیت خودمان می‌کنیم. پس بیش از معمول ما در ساختن تاریخ علم، حداقل برای آنکه قوم‌موسیقی‌شناسی بخشی از علم است، شرکت می‌کنیم.

من گفتم که تاریخ‌دانِ علم نیستم، اما به‌عنوان کسی که در مقامِ یک مشاهده‌گر صحبت می‌کنم، به‌نظرم آنچه که تاکنون در قوم‌موسیقی‌شناسی انجام داده‌‌ایم بازتاب‌دهنده‌ی الگو‌های ابتدایی در پیشرفت و توسعه در تقریباً تمام رشته‌هاست. به‌طور کلی، یک رشته با یک ایده شروع می‌شود، که این ایده سپس به شرح و توصیفی از پدیده‌ی مزبور ترجمه می‌شود، به‌طوری‌که این پدیده با آن ایده مرتبط است. ذهن‌های دیگر [ذهنِ] رهبر را دنبال می‌کنند و روش‌های برخوردِ [رهبر] با موضوع مورد استفاده قرا می‌گیرند، تا به دایره‌ی همیشه در حال گسترشِ توضیحات و شرح‌ها افزوده شود. روش‌شناسی بسط و گسترش داده می‌شود و یک طبقه‌بندیِ توصیفی شروع به گسترش یافتن می‌کند، اما نهایتاً دانشجویان فراتر از مرحله‌ی توصیف می‌روند و شروع به پرسش سؤالات وسیع‌تری، مثل اینکه چرا و چگونه یک پدیده‌ی خاص به وجود آمده است، می‌کنند. این به‌نوبه‌ی خود منجر به نوسازیِ علایق در اهدافِ چیزی که اکنون به یک رشته‌ی تمام و ‌کامل تبدیل شده است می‌شود و تعریف در پی می‌‌آید؛ تعریفی در قالب عباراتی جامع‌تر و قاطع‌تر.

این مرحله مرحله‌ای است که ما به آن رسیده‌ایم و شاید هم قبل‌تر از آن گذشته‌ایم و اگر جامعه‌ی ما سهم و همکاری بزرگی در این رشته داشته است، احتمالاً مشخص‌‌تر از همه، در سلسله مقالاتی مشهود بوده است که در مجله‌ی‌مان، در رابطه با مسئله‌ی تعریفِ چیستیِ کاری که انجام می‌دهیم، آمده است. ویلارد رُدِس (۱۹۵۶)، م. کولینسکی (۱۹۵۷)، منتل هود (۱۹۵۷)، گیلبرت چِیس (۱۹۵۸)، خودم (مریام، ۱۹۶۰)، و ج. ه. نکیتا (۱۹۶۲)، هر یک در این سلسله از مقالات سهیم بوده‌اند و هر کدام از نقطه‌نظرِ خود با این مسئله برخورد کرده‌اند، گرچه در خورِ توجه است که به هم‌رأییِ بنیادین این نگرش‌ها نظری بیفکنیم. این سلسله مقالات سهم بزرگی در وسیع‌کردنِ فهمِ ما از قوم‌موسیقی‌شناسی دارند و همزمان این خدمت را کرده‌اند که، با نافذترین دقتِ ممکن تا به حال، چیستیِ قوم‌موسیقی‌شناسی را تعریف کرده‌اند.

لذا در این همایش‌ها و با این جلسه‌ی مجمع عمومیِ به‌خصوص، ما به سؤالِ منطقیِ بعدی برای رشته‌ی‌مان ورود می‌کنیم ‌ــ اهداف قوم‌موسیقی‌شناسی. من انتظار ندارم که مشکل را حل کنیم و انتظار هم ندارم که به هم‌رأیی و اتفاق‌نظر در بحث‌هایمان برسیم، بلکه امیدوارم که این سرآغازی باشد که در آینده به مجموعه‎ی جدیدی از بیان دیدگاه‌های‌مان و لذا نهایتاً به‌ اتفاق‌‌نظر‌هایی در مورد چراییِ آنچه [در این رشته] انجام می‌دهیم بیانجامد.

به گمانم، در ابتدا این مهم است که، به‌طور خلاصه، سه نوع از مسائلی که وقتی در مورد این رشته صحبت می‌کنیم ظاهر می‌شوند را از یکدیگر تمیز دهیم. اول می‌توانیم از تعریف استفاده کنیم؛ به عبارت بهتر، چیزی که ما با آن سروکار داریم چیست و مشخصاتش کدامند؟ دوم می‌توانیم از توصیف استفاده کنیم؛ به عبارت بهتر، چه کاری انجام می‌دهد و چگونه؟ این سؤالات مقداری در سلسله مقاله‌هایی که قبلاً ذکر کردم بحث شده است، اما در رابطه با مسائلی که امروز صبح، روبروی ما قرار دارند، محوریت ندارند. بنابراین آنها باید از اهدافِ کارمان تمیز داده شوند، به عبارت بهتر، چرا آنچه [در این رشته] انجام می‌دهیم را انجام می‌دهیم؟ این برای چیست؟ و شاید مهمتر از همه اینکه، چه باید انجام دهیم؟ تمایز گذاشتن بین اینگونه مسائل همیشه کار آسانی نیست. اما من تلاش می‌کنم در بحثی که در پی می‌‌آید مسائل اول و دوم را کنار بگذارم و بر مسئله‌ی سوم تمرکز کنم‌ــ اهداف قوم‌موسیقی‌شناسی.

با نگاهی اجمالی به نوشته‌های قوم‌موسیقی‌شناسی چیزی که توجه‌ ما را جلب می‌کند این است که چقدر به این مسئله کم‌توجهی شده است، امّا در میان رویکردهایی که به‌طور گذرا اشاره شده‌‌اند، می‌توان احتمالاً چهار دیدگاه عمده را تمیز داد که می‌‌خواهم در مورد هر کدام به‌طور خلاصه بحث کنم.

فکر می‌‌کنم اولینِ آنها برای همه‌ی ما مشترک است و من مایلم، با شیطنت و بدون هر‌گونه قصد سوء، به آن لقب مفهوم شوالیه‌ی سفید بدهم. [نظرِ] این دیدگاه [این] است که از موسیقی مردمان دیگر جهان بسیار سوءِ استفاده و در مورد آن بدگویی شده است، این که درواقع این موسیقی‌ها هم برای مطالعه و هم برای فهمیدن خوب و با ارزش است، اینکه غربی‌ها حقش را ادا نمی‌کنند و در نتیجه وظیفه‌ی عده‌ای از ما که بهتر بلدند است که از آن در مقابل تمسخر دیگران حفاظت کنند و در هر موقعیتی آن را توضیح دهند و از آن حمایت کنند. در زمانی این نگاه در انواع بسیاری از نوشته‌های پژوهشگران متعددی ظاهر شده است، به‌عنوان مثال در این میان، می‌توان به یاپ کونست به‌عنوان کسی که به این واقعیت که تفکر اکثر غربی‌ها از موسیقی دیگر مردمان «چیزی نیست جز حالاتِ پَست و پایین‌مرتبه، تمدن‌های ابتدایی، یک نوع انحراف موسیقایی» و همچنین کسی که در ادامه آن را با شدت و حدت مورد بحث قرار داده است، اشاره کرد. اینگونه بحث‌ها نشان می‌دهد که هدف قوم‌موسیقی‌شناسی آگاه کردن غربی‌ها و از اشتباه درآوردنِ آنها از پنداشت‌های تحریف شده‌‌ی‌شان است. به‌عبارتِ دیگر کارکرد ما در اینجا مثل شوالیه‌هایی در زره‌‌های تابان برای دفاع از موسیقی غیرغربی است. حتی آنهایی از ما که غربی نیستیم این نقطه‌نظر را بر می‌گزینیم، البته این جای تعجب ندارد، چرا‌که این به‌درستی یکی از اهداف و وظایف ما است و ما بی‌سرپرست خواهیم بود اگر با قوم‌مداری در هر جایی که وجود دارد، برخورد نکنیم. اما امیدوارم هدف ما وسیع‌تر و اساسی‌تر از این باشد، اگرچه من کاملاً خوشحالم که این موضوع را به‌عنوان یک بخش فرعیِ کوچک‌تری از آنچه باید انجام دهیم بپذیرم.

دومین رویکرد به مشکلِ هدفِ رشته‌ی‌مان مشکلی ا‌ست که آن هم در میان قوم‌موسیقی‌شناسان بسیار شایع و متداول است، اما همزمان شامل ترس‌هایی‌ست که نمی‌توانم به راحتی بپذیرم. باید آن را، با لودگی مشابهی که از آن ترس دارم، مفهوم وظیفه‌ی حفظ و نگهداری بنامم و مربوط به ترسی می‌شود که بارها بیان شده است که موسیقی مردمی به سرعت در حال نابودیست و باید قبل از آن که کاملاً ناپدید شود ضبط و مطالعه شود. کورت زاکس در نوشته‌ای در موردِ موسیقی‌قومی، مردمی و شرقی، این مفهوم را با عباراتی بسیار مشابه آنچه من دراینجا گفتم، نشان داده است:

این موسیقی‌ها نمی‌توانند در فروشگاه‌ها خریداری شوند. اما برآمده از سنت وفادارانه یا مشارکت اعضای قبیله است. هرگز خالی از روح و تفکر نیست، هرگز منفعل نیست، بلکه همیشه سرزنده، طبیعی و كارکردی است. درواقع، همیشه با اُبهت است. بیش از آن چیزی است که در غرب براي موسیقی می‌توانيم بگوییم..

به‌عنوان بخش ضروری و با ارزشی از فرهنگ، طالب احترام است. و احترام اشاره دارد به وظیفه‌ی کمک به حفظ و نگهداری آن. (زاکس،۱۹۶۲: ۳)

البته مايه‌هايي از نگرش شوالیه سفید در اینجا نیز دخيل است، اما مسئله‌ای که مشخصاً مهم است این است که موسیقی مردمان بی‌سواد در حال خاموش شدن است و وظیفه‌ی ما حفظ آن است. هورن بوستل حتی در ۱۹۰۵ به همین نکته‌ اشاره کرد و هاگ تریسی در اولین سرمقاله‌ی کامل‌اش در خبر‌نامه‌ی انجمن‌موسیقی‌آفریقا توضیحاتی بر مشکلاتِ «…کار کردن خلاف زمان در مطالعه‌ی افول فرم‌های هنریِ طبیعیِ مردمِ [آفریقا]» داد، موضوعی که او از آن به بعد پیوسته دنبال ‌کرده است (Hornbostel 1905; Tracey 1942: 2).

مجدداً من مایلم این موضوع را روشن کنم که به‌نظرم می‌رسد این یک منظور و هدف درست در مطالعات‌مان باشد، اما من احساس نمی‌کنم که دارای اهمیت منحصر به فردی است. من ناگزیرم خاطرنشان ‌کنم که از یک سو موسیقی دارای سرسختی و مقاومت فوق‌العاده‌ای است و از سویی دیگر تغییر در تجربه‌ی بشر ثابت است. درباره‌ی مورد اول، فقط نیاز است به نگروها در دنیای جدید توجه ‌شود؛ به‌عنوان مثال در برزیل، جایی که اولین برده‌های آفریقایی در حوالی ۱۵۲۵ بُرده شدند، موسیقی آفریقایی همچنان نشر و نمو می‌کند و درواقع در مناطق شهری که انتظار حضور بیشترین تاثیرات فرهنگ‌پذیری را داریم نیز وضع به همان منوالِ قبل است. عطف به مورد دوم، تغییر در تجارب انسان مسلماً ثابت است و ما کار بسیار کمی در مورد آن می‌توانیم انجام دهیم. آفریقایی‌ها در ژوهانسبورگ موسیقی جاز و Pennywhistle را پذیرفته‌اند؛ سرخ‌پوستان آمریکایی هم موسیقی خودشان و هم موسیقی غربی را دسته‌‌بندی می‌‌‌کنند و در برخی موارد مورد اول را فراموش می‌کنند و دومی را می‌‌‌پذیرند.

البته بحث این نیست که صرفاً به این دلیل که تغییر اجتناب‌ناپذیر است باید از ضبط و مطالعه‌ی هر موسیقی‌ای سر باز بزنیم. من نظر کاملاً برعکسی دارم. اما تغییرات قطعاً رخ می‌دهند و هیچ دلیلی ندارد که تصور کنیم یا در آینده رخ نخواهند داد و یا اینکه ما می‌توانیم این فرآیند را متوقف کنیم. حتما بیایید به مسائل نظام‌های موسیقاییِ در حال تغییر آگاه باشیم، اما مطمئناً حفظِ حال با این امید که تبدیل به گذشته نشود، هدفِ اصلی ما نیست.

شاید بتوان نام سومین نگرش به مسئله‌ی هدفِ قوم‌موسیقی‌شناسی را مفهوم ارتباطات گذاشت. این ایده دستکم در سال‌های اخیر، بیش از همه توسط منتل‌هود، بسط داده شده است و شامل این نقطه‌نظر می‌شود که موسیقی وسیله‌‌ای برای ارتباط است و می‌تواند به طُرقِ خاصی برای تعمیق در درک جهان به‌کار برده شود. درکِ دقیق از این مفهوم را كمي دشوار يافتم، چون به‌نظرم مي‌رسد كه دستكم از سه طریق به آن نگاه شده است. در پیشگفتارِ بروشور مربوط به مؤسسه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی یو‌سی‌ال‌ای، هود این گونه می‌نویسد:

در نیمه‌ی دوم قرن بیستم اي بسا بقای بشر به دقتِ ارتباطاتش است. ارتباطات در بین انسان‌ها به مثابه‌ی یک خیابان دوطرفه است: صحبت کردن و شنیدن، اطلاع دادن و مطلع شدن، ارزیابی‌کردنِ سازنده و استقبال از نقد سازنده. ارتباطات تاجايی دقیق است که بر پایه‌ی دانش قطعی فردي كه با او مراوده داريم بنیان گذاشته شده است (Hood 1961: n.p.)

او سپس در ادامه اشاره می‌کند که موسیقی یکی از راه‌های مغفول‌مانده‌ی ارتباط است و نشان می‌دهد که راهی پربار برای ارتباط بین و ميان مردمان جهان است.

البته اختلاف حادي بین نگاه به موسیقی، به‌عنوان ابزار ارتباطی در یک سمت، و زبان جهان‌شمول در سمتی دیگر وجود دارد. در گذشته حمایت قابل‌توجهی از مورد دوم وجود داشته است، اما قوم‌موسیقی‌شناسان مرتباً آن را رد کرده‌اند؛ جرج هرزوگ در ۱۹۴۶ می‌نویسد:

ما تعداد شگفت‌انگیزی از باورها و عقاید را مجاز دانسته‌ايم که به‌درستی افسانه‌های مردم‌پسند نامیده شده‌اند. یکی از آنها این انگاره است که «موسیقی یک زبان جهانی شمول است.» …….[اما] موسیقی ما…..از تعدادی گويش [مختلف] تشکیل شده، که برخی از آنها همان‌قدر که در زبان دیده می‌شود، متقابلاً نامفهوم هستند. (Herzog 1946:11)

حتی قبل‌تر، در ۱۹۴۱، چارلز سيگر نقطه‌نظر تقریباً مشابهی را آورده است:

البته ما باید از این مغلطه که موسیقی یک زبان جهان شمول است دوری کنیم. جوامع موسیقی بسیاری در دنیا وجود دارد، گرچه احتمالا نه به اندازه‌‌ی جوامع گفتاری. بسیاری از آنها متقابلاً نامفهوم هستند (Seeger ۱۹۴۱:۱۲۲)

من فکر می‌کنم بدون هیچ بحث بیشتری بتوانیم این ایده را بپذیریم که موسیقی یک زبان جهان شمول نیست، اما به‌طور کاملاً مشخص یک مکانیسم ارتباطی بین و ميان انسان‌ها است. مع‌هذا به‌طور دقیق مشخص نیست که چگونه و چرا موسیقی ارتباط است. در سطح ساده، می‌توانیم بگوییم که موسیقی قادر است در یک جامعه‌ی مفروض ارتباط برقرار کند؛ می‌توانیم این را به این واقعیت بسط و گسترش دهیم که خودِ اين واقعيت كه مردم آواز مي‌خوانند مي‌تواند برخي چیزهای محدودی به اعضای جوامع بسيار متفاوت موسیقی انتقال دهد، اما مطمئناً، تا جایی که من می‌دانم، ما آگاهی کمی از این قبیل مشكلات داریم. اگر این‌ها سؤالاتی از این قبیل هستند که منتل‌هود قصد دارد در صحبت از ارتباطات به‌عنوان یک مسئله‌ی جهانی و مطالعه‌ی موسیقی در آن زمینه مطرح کند، پس واقعاً مهم است که این سؤال مطرح شود.

هود در بستري دیگر، بر اهمیت موسیقی در توسعه و پرورش فهمِ بین‌المللی تأکید کرده است:

امروزه، به نحوي بي‌سابقه، سازمان‌های دولتیِ ملل جهان در حال متوجه شدن این موضوع هستند که درک و حسن تفاهم بین‌المللی تنها زمانی میسر می‌شود که بیان‌های فرهنگی مردمان درک شود. برای این هدف قوم‌موسیقی‌شناسان باید استاندارد‌های دقیقی که شایسته‌ی مسئولیتشان باشد را، برای خود مشخص کنند. (هود ۱۹۵۷:۸)

به‌نظر مي‌رسد این مطلب متضمن اين باشد که قوم‌موسیقی‌شناسی در درجه‌ی اول باید در نقش هموارکننده‌ی تنش‌های بین‌المللی عمل کند؛ اگر این واقعاً معنی این پاراگراف است، من با پیشنهاد و حمایتش همدردي مي‌كنم‌، اما تا حدی محدود.

نهایتاً در جایی، در خطابه‌ی نشست‌هاي این جامعه در برکلی در ۱۹۵۸، هود [نظرات] خود را به صورت زیر بيان كرده است:

این بیان‌های فرهنگی كه نشان دهنده‌ی قلب و روح انسان‌ها است، به مثابه‌ی تاريك‌خانه‌ی دوربینی است كه چشم‌انداز وسیع و پیچیده‌ی فعالیت‌های گوناگون را به یک عکس واضح کوچک می‌کاهد. تمام ویژگی‌های اساسی که هویت مردم را تشکیل می‌دهد، از طریق زبان و ادبیات، از طریق موسیقی، رقص و تئاتر، از طریق گرافیک و هنرهای پلاستیک می‌تواند در قالب رنگ‌های طبیعی و عکس‌های زنده فاش شود. (هود ، ۱۹۵۸:۱۹)

من خودم را در هماهنگیِ تقریباً کاملی با این نقطه نظر می‌بینم.

لذا مفهوم ارتباطات، در نظر من به سه نگرشِ مختلف تقسیم شده است: اول، موسیقی به‌عنوان ارتباط بین و میان انسان‌ها. دوم، قوم‌موسیقی‌شناسی به‌عنوان یک عامل مفاهمه‌ی بین‌المللی؛ و سوم، موسیقی به‌عنوان بازتاب و خلاصه‌ی ارزش‌ها، اهداف و گرایش‌های انسان‌ها است. ظاهراً هدف قوم‌موسیقی‌شناسی در این مورد، فهم انسان‌ها از طریق موسیقی و استفاده از نتایجِ آن برای کاهش تنش‌های بین‌المللی است.

چهارمین نگرش به مسئله‌ی اهدف قوم‌موسیقی‌شناسی، تحت عنوان مفهوم تفنگ ساچمه‌ای قرار می‌گیرد. به این معنا که ما گاهی اوقات تمایل داشته‌ایم تمام دلایل ممکن برای مطالعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی را ظاهراً به این امید که چیزی از یاد نرود یا چیز خیلی کمی فراموش شود در یک ظرف مشترک بیندازیم. این الزاماً بد نیست، اما منتج به نگرشی می‌شود که در درجه‌ی اول بدون ساختار است و همچنین جهان‌‌شمولی جایگزین جهت و مسیرِ مشخص می‌شود. برونو نتل در مقدمه‌ی کتابِ موسیقی در فرهنگ ابتدایی، برخی از این نگرش‌ها را آورده است، و فهرستی شامل دستکم نُه دلیل برای مطالعه‌ی، نه قوم‌موسیقی‌شناسی‌ای که به تعریف‌اش رسیده‌‌ایم، بلکه چیزی که، او آن را «موسیقی ابتدایی» می‌نامد. او اظهار می‌کند که، «این موسیقی یک منبع جدید و غنی از تجربه برای موسیقی‌دان‌های غربی» و آهنگسازان است. «هم تجربه‌ی شنودگان و هم آهنگسازان را وسیع و غنی می‌کند». «موسیقی ابتدایی به‌عنوان یک وسیله‌ برای آموزش، در جهت بالا بردن بردباری در برابر سبک‌ها و گویش‌های مختلف است». «مورخانِ موسیقی می‌توانند از آن در بررسی‌های‌شان برای مشخص کردن منشاءِ موسیقی استفاده کنند». «دانش در مورد سبک‌های ابتدایی موسیقی…برای روانشناسانِ موسیقی سودمند است». «ممکن است انسان‌شناسان و مورخان فرهنگ، در حین بررسی‌های موسیقی ابتدایی اثباتی برای نظریه‌های خود بیایند». «فولکلوریست‌ها ممکن است رابطه‌ای بین آن و موسیقی روستایی اروپا بیایند و به منشاء مورد اخیر پی ببرند». «مورخان آلات موسیقایی گاهی نمونه‌های ساده‌تر از فرم‌های اروپایی را در فرهنگ‌های ابتدایی پیدا می‌کنند. و زبان‌شناسان مَتِریال‌های قومی‌ـ‌ زبانی را کشف می‌کنند.» (نتل ۱۹۵۶: ۲-۳)

اگرچه با تأکیدات و نظراتِ من دارای همپوشانی نیست، اما هرکدام از این‌ها می‌تواند یک هدف درست برای مطالعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی باشد، اما مسئله این است که چنین فهرست وسیعی، منجر به نتیجه‌ی واقعی نمی‌شود. نتل می‌افزاید:

لذا به‌طور خلاصه، مطالعه‌ی این موسیقی، برای همه‌ی مردمان علاقه‌مند به موسیقی و به علاقه‌مندان به فرهنگ‌های ابتدایی، میدان‌های جدیدی برای پژوهش و دامنه‌ی وسیع‌تری برای اندیشه‌ می‌دهد (همان:۳).

اگرچه کاملاً صحیح است، امّا تقریباً خالی از جذابیت است؛ مطمئناً در مطالعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی در پی چیزی بیش از افق‌های وسیع‌تر هستیم.

این چهار نگرش بیشترِ تلاش اندکی که در گذشته برای توصیف اهدافِ مطالعاتمان کرده‌ایم را، نشان می‌داد. مایلم که دو نکته را تاکید کنم: اول، من در این نگرش‌ها موارد اندکی را می‌بینم که با آنها صراحتاً مخالف باشم، جز اینکه به نظر می‌رسد که دامنه‌ی هریک بيش از حد محدود باشد، تا جایی که با حذف هدف وسیع‌‌ترمان یک مورد را بر دیگری اهمیت می‌دهند؛ و دوم، با در نظر داشتن فضاي ناچیز اختصاص داده شده به سؤالات كلي در مورد اهداف در حجم وسیع نوشته‌های قوم‌موسیقی‌شناسانه من فقط می‌توانم از دانشجویانی که نام برده‌ام تشکر کنم، چرا که آنها از معدود افرادی هستند که با مشکل سرشاخ شده‌اند. هر کدام به طريق خودش در این موضوع سهیم بوده است و من از آنها سپاسگزارم.

۲

من مطمئنم که هیچ کس از اینکه بفهمد من نظرات خودم را در این موضوع دارم، متعجب نخواهد شد. درواقع، پس از خاطرنشان كردن نظرات دیگران و نظر دادن راجع به آنها، نا‌عادلانه و غیرمعقول می‌آید که بدون هیچ چالشی از آن رد شوم. پس من می‌خواهم این نظرات را برای شما طرح کنم تا مورد بررسی و بحث قرار گیرند، زيرا امیدوارم که حداقل هم بیانگر ادغام مفاهیمی که پیشتر بيان شد و هم تجميع آنها در يك ديدگاهِ به حد كافي و دقيق صيقل‌خورده باشند.

بدون هياهوي بيشتر، تنها دو دلیل عمده برای مطالعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی، دو هدف برای مطالعه‌ی ما، وجود دارد. فهم این‌ها بسیار پیچیده یا دشوار نیست، اگرچه در انشعابات و تقسیمات جزیی‌تر، پیچیده‌تر از آنچه که در ابتدا می‌نمایند، می‌شوند.

اول اینکه، موسیقی یک پدیده‌ی انساني و جهانی است و بالطبع، في‌نفسه، شایسته‌ی مطالعه است. نهایت دغدغه‌ی بشر خودش است، پس موسیقی‌ای که توسط انسان ساخته و پروش داده می‌شود بخشی از فعالیت‌ها و بخشی از کارهایی که می‌‌کند و مطالعاتی که در مورد خودش انجام می‌دهد است. گذشته از این، در نظر من این مطالعه می‌تواند برای دو دلیلِ هم‌اعتبار ادامه پیدا کند. اول اینکه می‌تواند برای لذت زیبایی‌شناسانه که به ما می‌دهد انجام شود. هیچ ایرادی در این مورد وجود ندارد. انسان در همه جا و از طرق مختلف دغدغه‌‌مندِ لذت‌های زندگی است و اگر گوش دادن و مطالعه‌ی موسیقی فعالیتِ لذت‌بخشی است، می‌توانیم از آن استفاده کنیم. من به‌خوبی صحبت با انسان‌شناسِ بریتانیایی، ای.ای.ایوانس پریچارد، را در زمان دانشجویی کارشناسی ارشد به خاطر دارم. صحبت ما به دلایل او برای انسان‌شناس شدنش تبدیل شد و پاسخ او به سؤال مستقیم، صرفا این بود که، «چرا؟! چون به آن علاقه دارم». اما ما می‌توانیم این پدیده‌ی انسانی را با این مبنای علمی مطالعه کنیم که در مطالعه‌ی هر و همه‌ی پدیده‌ها دانش‌مان را از خودمان افزایش می‌دهیم. این دانش ممکن است فوراً مفید باشد یا نباشد و ممکن است به‌طور کاملاً غیرمنتظره‌ای در مسائل دیگر بکار برده شود یا نشود و ممکن است کشف شود که در ارتباط با قسمت‌های دیگر اطلاعات اهمیت زیادی دارد یا خیر. من فکر می‌کنم این واقعیت ساده‌ای است که باید به آن توجه کنیم؛ انسان خودش را به این امید بررسی و مطالعه می‌کند که آنچه که می‌‌آموزد می‌تواند سرنوشتش را روشن کند. اگر بکند، بسیار خوب است؛ و اگر نکند‌ـ خوب، فرهنگ ما آموختن را ارج می‌نهد و تاریخِ آموختن‌مان به روشنی نشان می‌دهد که درواقع خروجی‌های آموختن‌مان که بی‌فایده‌‌‌ به‌نظر می‌آمدند، اگر هم وجود داشتند، ناچیز بوده‌اند. توجه دارید که من واقعاً اعتقاد ندارم که قوم‌موسیقی‌شناسی بی‌فایده است؛ در حال حاضر هم بیش از اندازه دلیل در تضاد با این موضوع داریم. اما اگر این طور هم می‌بود، در حالی‌که من خودم آن را پی‌گیری نمی‌کردم، فکر می‌کنم از حق دیگران برای انجامِ آن دفاع می‌کردم.

دلیل دومِ من برای مطالعه‌ی قوم‌موسیقی‌شناسی دارای اهمیت یکسان، اما شاید به‌طور دقیق‌تر و بلاواسطه‌تری «علمی» است. من این نظرات را قبلاً یک بار دیگر به چاپ رسانده‌ام، اما نه در همین بستر و امیدوارم اگر تا حدی حرف‌های خودم را تکرار می‌کنم، من را تحمل کنید (مریام ۱۹۶۲). به نظر من می‌رسد، در تاریخ قوم‌موسیقی‌شناسی، بر صدا‌های موسیقایی به عنوان چیزی به خودی خود اهمیت و تأکید بیش از حدی کرده‌ایم. ما هر صدایی که توسط هر گروه از مردمان تولید شده را، به عنوان پدیده‌ای که از بخش‌هایی مرتبط، که براساس یک مجموعه قاعده و نظم موجود در ذاتشان رفتار می‌کنند، در نظر گرفته‌ایم. ما به صدا‌های موسیقایی به‌مثابه‌‌ی یک نظام ساختاری نگاه کرده‌ایم، یعنی، به‌صورت ایستا و هم‌زمانی و اغلب تحلیل‌های‌مان را بدون ارجاع به رفتار‌های انسان، که نظام صداها از آنها بر می‌آیند، انجام داده‌‌ایم.

زیرا موسیقی، نهایتاً، رفتار انسانی است. هیچ صدای موسیقایی، به استثنای قابل بحث صدای باد در درختان یا آواز پرندگان، نمی‌تواند در وهله‌ی اول بدون تولید آن صدا توسط انسان، و دوم دریافت آن صدا توسط انسان دیگر، وجود داشته باشد. موسیقی وجود ندارد مگر اينكه شخص یا گروهی از اشخاص آن را تولید کنند.

اما برای تولید موسیقی انسان باید در مسیرهای مشخصی رفتار کند. برای تولید صدایی شخص باید رفتارهای فیزیولوژیکی را بر خود روا دارد، او باید تارهای صوتی را منقبض کند، هوا را خارج کند، و غیره، و اگر او بخواهد که صدای تولید شده، با آنچه که در آن جامعه خاصش موسیقی تلقی می شود، انطباق داشته باشد، باید بیاموزد که ملزم است این کارها را به طرق الگووار انجام دهد. هیچ نوازنده‌ای، فارغ از سطحی که اجرایش در آن قرار می‌گیرد، در هر صورت نمی‌تواند از شرایط فرهنگی‌ای که به ناچار موسیقی را، مشابه دیگر جنبه‌های رفتاری، شکل می‌دهد فرار کنند. اما در ثانی، رفتارِ خودِ فردی که موسیقی را می‌سازد از طرق بیرونی دیگر صرفاً با این حقیقت که خود را در رفتار موسیقی رها کرده است، شکل داده شده است. رفتار حرکتی او بخشی از این است و رفتار اجتماعی‌اش نیز چنین است: شخصی که یک آهنگ مراسم تشییع را می‌خواند مشابهِ زمانی که در حال [اجرای موسیقی برای] همراهیِ آبجو نوشیدن است رفتار نمی‌کند‍‍. و به‌علاوه، اگر او یک نوازنده‌ی برجسته باشد، باز هم رفتارش متفاوت است، زیرا چیزی که ما از نوازندگان انتظار داریم یک زندگی تقریباً کامل و عالی است و این هم [نوعی] رفتار کردن است و یاد گرفته می‌شود؛ بدون آن، ما نمی‌توانیم موسیقی را براساس اصول خاص جامعه‌ی خود اجرا کنیم. بنابراین موسیقی نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر اینکه رفتار انسانی وجود داشته باشد، چرا که موسیقی محصول رفتار است.

اما خودِ رفتار هم تابع زمینه‌ی عمیق‌تر دیگری است؛ و این مربوط به مفاهیمی می‌شود که بشر [این‌ها را با توجه به این معیار که] رفتار مناسب موسیقایی چیست و چه باید باشد در اختیار دارد. بنابراین، قبل از رفتار مفهوم می‌آید؛ ما فکر می‌کنیم که چه کار انجام می‌دهیم و بر همان اساس رفتارمان را شکل می‌دهیم و بنابراین صوت موسیقایی را تولید می‌کنیم.

نهایتاً، صدایی که تولید می‌کنیم، که از رفتارمان عبور می‌کند و به‌‌نوبه‌ی خود از مفهوم شکل گرفته است، هم توسط فرد و هم دیگر افراد جامعه، از لحاظ میزان موفقیت در انطباق با معیارهای موسیقایی براساس اصولی که توسط جامعه پذیرفته شده است، قضاوت می‌شود. اگر صدا موفق قلمداد شود، مفهوم مزبور تقویت و این رفتار تا حد امکان تکرار می‌شود؛ اگر محصول صدا ناموفق باشد، مفهوم باید عوض شود که به نوبه‌ی خود رفتار را تغییر می‌دهد و منجر به محصول صدای تغییر یافته‌ای می شود که به استانداردهای موسیقی آن جامعه نزدیک‌تر باشد.

بنابراین با نگاه از این زاویه درمی‌یابیم که موسیقی محصول رفتار انسانی است؛ رفتار بستگی به مفهوم دارد؛ و مفهوم به نوبه‌ی خود شکل‌گرفته از بازخوردِ محصولیست که توسط جامعه به لحاظ موسیقایی قضاوت شده است. پس، به نظر من بسیار مهم است که درک کنیم که صدای موسیقی تنها محصولی از رفتار انسان است؛ [باید درک کنیم] که به خودیِ خود یک اتفاق نیست که براساس اصول ساختاریِ ذاتی خودش شکل گرفته باشد؛ [باید در ک کنیم] که درکِ آن بستگی به درکِ رفتار، مفهوم و بازخوردِ مفهوم دارد. به همین دلیل است که قبلاً هم قوم‌موسیقی‌شناسی را به‌‌صورت مطالعه‌ی موسیقی در فرهنگ تعریف کردم (مریام، ۱۹۶۰)، و به همین دلیل است که من فکر می‌کنم قوم‌موسیقی‌شناسی باید مطالعه شود. ما هم با علوم اجتماعی و هم با علوم انساني وظیفه‌ی حیاتی مطالعه‌ی رفتار انسان را مشتركيم، چرا که ماــ در اينجا از طریق موسیقی‌ــ به‌دنبال درک این موضوع هستیم که چرا انسان اینگونه که رفتار می‌کند، رفتار می‌کند.

در این مقاله تلاش کرده‌ام تا برای شما برخی دلایلی که دانشجویان رشته‌ی ما براي مطالعاتشان بیان کرده‌اند را به‌طور خلاصه مرور کنم؛ و تلاشم این بوده که دلایل خود را مانند کپسول در اختیار شما قرار دهم. در اینجا می‌خواهم دوباره تأکید کنم که تقریباً همه‌ی دلایلی که در موردشان صحبت کرده‌ام به‌نظر خودم به طریقی مشروع و درست است؛ اگر برخی از آنها را متقدم نمی‌دانم دلیلش این است که معتقدم که بقیه مهم‌تر هستند. در هر صورت، ما اینجا به‌دنبال دلایلی هستیم که در پشت رشته‌ی ما قرار دارد؛ من تلاش کرده‌ام آنچه را که به‌عنوان آن دلایل قبول دارم به‌وضوح و صادقانه بیان کنم.

دانشگاه ایندیانا
بلومینگتون، ایندیانا

پاورقی

این مقاله در یک جلسه‌ی عمومی از هفتمین جلسه‌ی سالانه‌ی جامعه‌ی قوم‌موسیقی شناسی، که در ۲۹ نوامبر الی ۲ دسامبر ۱۹۶۲ در دانشگاه ایندیانا برگزار شد، ارائه شد و نظرات و مباحث قابل‌توجهی دریافت کرد که برخی واقعاً به‌جا و شایسته بود که قطعاً برخی از آنها به مقاله افزوده و بازنویسی شده است. هر چند، از آن جایی که حداقل تعدادی از این مباحث، ضمیمه‌ی انتشارات می‌شوند، به نظر می‌آید بهتر باشد که مقاله را در شکل تقریباً اصلی خود نگه داشت. همچنین خوب است این نکته را هم به‌خصوص ذکر کنم که برچسب‌هایی که به رویکردهای مختلفی که توسط دوستان و همکاران به‌کار گرفته شده بود زده شده بود، کمی طنزآمیز هستند؛ و تمایلی ندارم آن‌ها را جدی بگیرم.

آداب و رسوم ازدواج در بين عشاير قشقایی شهرستان دشتستان بوشهر

عشاير دشتستاني مانند هر قوم و قبيله اصيل ايراني همچنان بر سنت ها و فرهنگ هاي كهن قومي خود پايبند هستند و برطبق آداب و سنن قومي ازدواج مي كنند.
عشاير ايل قشقايي كه در دشتستان زندگي مي كنند در تمامي مراحل تشكيل خانواده سنت ها و آداب و رسوم خاص خود را اجرا مي كنند.
پسرعشايري پس از انتخاب همسر آينده خود كه از بين ايل و قبيله برمي گزيند، نظر خود را با خانواده در ميان مي گذارد آنها هم قاصدي فرستاده و از خانواده دختر اجازه مي گيرند، براي گفتگوي اوليه به منزلشان بروند.
پدر دختر پس از مشورت با بزرگان طايفه به آنها اجازه مي دهند و پيكي را مي فرستند و از آنها دعوت مي كنند.
روز موعود خانواده پسر با جمعي از بزرگان قوم به خانه دختر مي روند و در نشستي بزرگان دو خانواده به ترتيب منزلت صحبت و اظهار نظر مي كنند و در اين جلسه قرارجلسه بعدي براي تعيين مهريه و بازبيني شناسنامه دختر و پسر گذاشته مي شود.
هريك از آداب و رسوم خاص آيين ازدواج در بين عشاير دشتستان يك پيام دارد كه براي حفظ كيان خانواده و هويت قبيله اي نسل به نسل منتقل شده است.
برخي از كارهايي كه براي مقدمات عروسي انجام مي شود به يك اصطلاح خاص در بين آنها معروف است نظير قباله بروني كه همان تعيين مهريه است وپس از توافق طرفين توسط قباله نويس قبيله ثبت مي شود و بعد از آن شناسنامه دو طرف بازبيني مي شود.
جهيزيه عروس كه در بين آنها به ارتك معروف است، خانواده دختر سياهه اي از وسايل مورد نياز عروس را در آن مي نويسنند و به خانواده پسر مي دهند تا مهيا كنند.
ده روز قبل از جشن عروسي شخصي موظف است كه كارت دعوت عروسي را بين فاميل و دوستان پخش كند دعوت شدگان نيز موظف هستند در پاكت همان كارت مقداري پول تقديم او كنند كه به توزيع كننده كارت اوخچي و به هديه نقدي اوخچي پولي مي گويند.
يك روز قبل از جشن رسم است كه تعداد ي از جوانان طايفه، داماد را به حمام برده و با آداب خاصي برمي گردانند و توسط سلماني طايفه آداب سر تراشيدن داماد برپا مي شود.
بين عشاير كار آرايش زنان و مردان توسط زنان و مرداني كه به طايفه سلماني ها معروف است انجام مي شود كه در جشن عروسي نيز پس از اصلاح عروس و داماد علاوه بر دستمزد، سلماني ها لباس دست دوم عروس و داماد را نيز صاحب مي شوند.
سنت شيربها كه البته بسياري از خانواده ها امروزه نمي گيرند، مقدار پول مشخص شده اي از طرف خانواده عروس است كه وقت بردن عروس براي شير حلالي به مادرعروس مي دهند كه همه آن و يا مقداري از آن توسط برادرعروس همراه تكه ناني به كمرعروس بسته مي شود وبه اين معناست كه شيرت حلال شد.
سنت زيباي بوسه بر اجاق حلال خانه پدري، هنگام بردن عروس از خانه پدر بعد از اينكه او را از زير قران رد كردند سه بار دور اجاق خانه پدري كه روزي بر آن غذا مي پخته و تناول مي كرده مي گردانند و بار آخر عروس خم مي شود اجاق را مي بوسد و خانه را ترك مي كند.
رقص و پايكوبي سنتي عشاير نيز برگرفته از زندگي در طبيعت و سختي هاي آن است، طوري كه عروس را با نواختن ساز و كرنا و موسيقي سنتي توسط نوازندگان محلي به خانه داماد مي آورند ومردان با چوب بازي و تركه بازي شادي خود را ابراز مي كنند.
زنان نيز با دستمال هاي رنگي در دست حركات موزوني انجام مي دهند كه بالا بردن دستمال و در هوا چرخاندن آن نشانه جنگ و آن را محكم پايين آوردن نشانه صلح و پايان دشمني مي دانند.
لباس رنگارنگ زنان عشاير برخلاف لباس هاي تيره رنگ زنان شهري در جشن ها و دستمال هاي رنگي در دست و حركات موزون با آنها نيز برگرفته از رنگهاي شاد و و زيباي طبيعت خداداي است كه با آن خو گرفته اند.
چوقه و كلاه دوگوش لباس مردان عشاير و توامان قري، دستمال سر و كليجه بجاي چوقه لباس مخصوص زنان عشايري در جشن عروسي است.
هنگام ورود عروس به خانه داماد پدر داماد با ذبح گوسفند و گذاشتن سر گوسفند يك طرف و تن آن در طرف ديگر عروس و داماد را از وسط آن رد مي كنند تا از بلايا محفوظ بمانند.
در عروسي عشاير مهمانان اغلب به صرف ناهار دعوت مي شوند كه با خورشت قيمه از آنها پذيرايي مي شود.

کولی و زندگی او

زندگی کولی‌ها در اروپا
طبق تحقیقاتی که دانشمندان مردم شناس و نژاد شناس به عمل آورده اند کولی‌ها تیره ای از مردم هند شمالی بوده اند که از زمانهای بسیار قدیم دسته دسته از سرزمین اصلی خودی کوچیده و در سرتاسر جهان پراکنده شده ، در هر مکان و محلی به مناسبتی نامی یافته اند ، شاید بتوان گفت که هیچ قومی در جهان به اندازۀ کولی‌ها دارای نامهای گوناگون نیست ، ولی طبعاً نام اصلی این طایفه چیز دیگری جز آنچه که همدیگر را با آن می نامند نمی تواند باشد .
کولی‌ها اروپا همدیگر را ” رم = ROM ” می خوانند که به زبان خودشان معنی ” آدم ، انسان ” می دهد . ولی دیگران را ” منوش ” خطاب می کنند و فقط کولی‌ها جزیره “LEMNOS ” که جزیره ای در دریای اژه است یکدیگر را ” سینتی SINTI ” یا ” سیندی SINDI ” نام می دهند که منسوب به ” سند ” سرزمین و منشأ اصلیشان می باشد .
نامهایی که میان دانشمندان برای این قوم معمول است و از کتابها و نوشته های قدیمی استخراج شده عبارت است از “Gat” و ” گت Gat” و ” زط ZOTTES ” و ” جات DJatt ” و ” جانی DJATTY ” و ” خانی KhANI ” . ( این چهار نام اخیر را میرخواند اسم برده است .
نامهای گوناگون کولی ها
نام این طایفه در اروپا به علت ناشناس بودن و ظهور ناگهانیشان به اشکال و صورت های گوناگون می باشد که اغلب مأخوذ از رنگ بشره یا کار و شغل یا اخلاق یا شباهتشان به اقوام دیگر است . امروز کولی‌ها در کشورهای اروپایی بدین گونه نامیده می شوند.
انگلیسی ها آنها را ” جیپسی – GYPSIES” می خوانند زیرا سابقاً می پنداشتند که این طایفه از مصر آمده اند .
فرانسویها کولی‌ها را ” بوهمین BOHEMIENS ” می نامند زیرا سابقاً خیال می کردند که از اهالی بوهم هستند که به فرانسه وارد شده اند .
هلندیها آنها را ” هایدن – HYDENS ” به معنی کافر و بت پرست ، آلمانیها ” زیگونر ZIGEUNER” اسپانیاییها ” جیتانوGITANO ” پرتقالیها ” cygaNa ” ایتالیلییها ” ZINGARI و ZINGURI” و . . .
بطوریکه مشاهده می شود در غالب نقاط اروپا نام این طایفه صورت های تحریف شده ای از “زنگاری ” یا ” زنگالی ” است که به عقیده زبان شناسان اصلاً نبسودانی ( toueHMemot ) می باشد و در این صورت احتمال می رود این تیره با ” چندال ” یا نجس ها هند ارتباطی داشته باشد .

نام کولی در کشورهای شرقی
کولی‌ها در کشورهای شرقی نیز نامهای گوناگون و متفاوت دارند ، مثلاً در هند آنها را ” مانوش ” و ” کالو ” و ” سنت ” و ” نوت ” می گویند ، ترکها آنها را ” چنگانه ” می نامند یعنی چنگ زن و ” چنگنه ” یعنی بی ادب ، عربها ” حرامی گویند یعنی دزد مصریها ” نحجر ” گویند یعنی بی عفت ، افغانها ” کولی و لولی ” گویند یعنی بدکاره ، ترکستانیها ” قرشمال ” و ” جت ( بازبرجیم ) و ” کوزنکی ” ارمنی ها ” پوشه ” مردم سوریه و شهر طرابلس ” نور ” می نامند و در ایران نیز نامهای گوناگون دارند که در مقاله قبلی آورده شده است .

کولی‌ها در مهاجرت خود از هند به آسیای غربی و اروپا به دو دسته عظیم تقسیم شدند دسته ای از داخل سرزمینها و کشورها عبور کردند و دسته دیگر راه ساحل دریا از بلوچستان و جنوب ایران و صحرای عربستان و ساحل دریای سرخ و صحرای سوریه را انتخاب کرده مدتی در ارمنستان توقف کردند ( به یادگار همین توقف است که برخی از لغات کولی‌ها در زبان ارمنی به طور متفرق یافت می شود ) و سپس از راه دریا و مجمع الجزایر اژه وارد اروپا گردیدند ، و برخی از دانشمندان نیز حدس می زنند که کولی‌ها از راه مصر و اسپانیا در اروپا پراکنده شده اند .

مطالب مدون حاکی از وجود کولی‌ها در کتابهای اروپایی به قرن دوازدهم میلادی می رسد و قدیمترین ذکری که از ایشان رفته در کتابی است که یک نفر راهب آلمانی در سال 1122 میلادی نوشته است ولی مهاجرت عمده ایشان به کشورهای اروپایی در قرن چهاردهم انجام گرفته که می گویند علت آن گریز از مسیر لشکریان امیرتیمور گورکانی بوده است .
روی هم رفته آنچه امروزه مورد توجه و قبول است و مدارک تاریخی نیز آنرا تأیید می کند این است که کولی‌ها در سال 1417 در اروپا در ساحل رود ” الب ” ظاهر شده و حمایت نامه ای نیز از پادشاه هنگری ” مجارستان فعلی ” و بوهم به نام ” SIGISMOND ” در دست داشته اند کولی‌ها در وهله اول در کشور مجارستان و سپس در آلمان و سویس و ایتالیا اقامت نمودند ولی پیش قراولان آنها در سال 1427 میلادی در فرانسه ظاهر شدند . در همین سال یکصد و بیست تن از کولی‌ها که ادعا می کردند از مسیحیان مصر هستند و از ظلم و جور مسلمانان آنجا به اروپا گریخته اند در این حدود ظاهر شده و با در دست داشتن سفارش نامه ی پاپ قدم در شهر پاریس گذاشتند .
یکی از نویسندگان فرانسوی دربارۀ این کولی‌ها می نویسد :
” گوشهایشان را سوراخ کرده حلقه ای نقره ای از آن ها آویخته اند و رنگ مویهایشان مشکی است و زنهایشان در نهایت پلیدی و زشت کاری هستند و اغلب به کف بینی و فالگیری می پردازند “
فرانسویان ابتدا با روی گشاده از آنها استقبال کردند و اجازه دادند که این طایفه ی آواره در کشورشان اقامت نماید ولی وقتی سوء رفتار و اخلاق آنها را مشاهده کردند از فرانسه بیرونشان راندند و این گروه سرگردان به ناچار به جنگلها یا کشورهای دیگر پناه بردند . از جمله دسته ای از آنان به آلمان و مجارستان کوچ نمودند و گروه دیگر به کشور اسپانیا رفتند .
از کولی‌های اروپا گروهی نیز در اطراف شهر مسکو زندگی می کنند که در دوره حکومت تزاری ، برخی از آنان دارایی و مکنت زیادی بهم زده صاحب کاخها و ساختمانهای بزرگ و زندگی مجلل بوده اند .
کولی‌هایی که به خاک انگلستان قدم نهاده بودند در ابتدای امر ، زندگانی را با ترس و لرز می گذرانیدند ولی وقتی در آن کشور توطن اختیار کردند این اقامت برای آنها بسیار خوش افتاد زیرا حکومت انگلیس امتیازات مخصوصی در حق آنان قائل گردید .
مردان کولی در انگلستان اغلب به بازرگانی اسب می پردازند ولی زنانشان وقت خود را به کف بینی و بخت گشایی می گذرانند ، روی هم رفته کولی‌های انگلستان زیباترین کولی‌های جهان محسوب می شوند کولی‌های انگلیس به دسته هایی تقسیم می شوند این دسته ها در امور مهمّه خود از رئیسی که از طرف خود انتخاب می شود کسب دستور می کنند . رئیس بزرگ این کولی‌ها از زنان کولی است که او را ملکه می نامند و نیز انجمنی دارند که ” انجمن تهذیب کولی‌ها ” نامیده می شود . این انجمن در سال 1888 میلادی تأسیس گردید و روزنامه ای نیز به نام آن منتشر می شود .
گروهی از کولی‌های اروپا پس از کشف امریکا به آن سرزمین مهاجرت نموده ، در جاهای معینی اقامت نموده اند که امروزه وضع معیشت آنان بسیار بهتر و مرفه تر از سایر هم نژادان در اروپا و آسیاست .

معتقدات و عادات و صفات کولی ها در اروپا
عده ای از دانشمندان و محققان در اصل و نژاد و زبان و رسوم و عادات این طایفه تحقیق نموده و کتابها نوشته اند و امروزه مسلم شده است که اصل این مردم از هند و زبانشان شعبه ای از زبان سانسکریت است و رسوم و عاداتشان در همه جای جهان یکی است و گرچه خود دارای مختصر اعتقاداتی هستند ولی در هر محلی رنگ مذهب و اعتقادات آن محل را به خود می گیرند و به مذهب مردم آن محل تظاهر می نمایند .
کولی‌های اروپا به دو مبداء اعتقاد دارند یکی ” odel” به معنی خدای خالق که اصل و منشاء خیرو خوبیست و دیگری “obengh ” یا شیطان که اصل و منشاء شر و بدیست . در نظر آنها این دو اصل قدرت مساوی دارند و دائماً با یکدیگر در جنگ و ستیز می باشند . کولی‌ها معتقدند آنچه در جهان نیکوست از خداست و آنچه بد است از شیطان است و طبیعت برای آنها به منزله ی یک معبد جهانی است لیکن برای عبادت در این معبد هیچ گونه مراسمی وجود ندارد و به کشیش و امثالهم احتیاج ندارند و تنها در عمق روحشان مذهبی رسوخ دارد که نه بشیر است و نه نذیر یعنی نه آنها را تهدید می کند و نه نوید می دهد . به قیامت و بهشت و دوزخ اعتقادی ندارند و مذاهب مختلف جهان در نظرشان همان اندازه احمقانه و غیر طبیعی است که سرحدات کشورها .
کولی‌ها ذاتاً دارای طبایع مخصوصی هستند و در هر سرزمینی که باشند آن را حفظ می کنند از جمله کینه جویی و رذالت و ترس و خیانت اخلاق فطری آنها جزء تعداد معدودی از این صفات مبرا می باشند .
اما این مردم چون بسیار ترسو و بزدلند باین جهت صدمه و آزاری که به دیگران می رسانند چندان مهم و قابل توجه نیست . مثلاً در دزدی اغلب به سرقتهای کوچک و جزیی قانع هستند بدین شیوه که روزها مخفیانه داخل خانه ها ی مردم شده در فرصت مناسبی هرچه به دستشان برسد از ظرف و لباس و اسباب سبک وزن می ربایند .
با این که این طایفه دارای هیچ نوع دین و آیین مرتب و مدونی نیستند افراد آن به دزدی های خودشان که در نزد آنها چون هنری تلقی می گردد . جامه ی دیانت پوشانیده و در اثبات مشروع بودن آن حکایات مذهبی گوناگون جعل می کنند . از جمله کولی‌های اروپا در این باره می گویند : هنگامی که یهودیان می خواستند حضرت عیسی (ع) را به دار بکشند پیش از وقت چهار مسمار ” میخ ” برای کوبیدن دستها و پاهای آن حضرت “ع” به چوبه دار آماده گردانیده بودند ، ولی یک نفر از کولیان که شاهد این ماجرا بوده بنا به میل ذاتیش یکی از آنها را دزدیده پنهان کرد چون این دزدی باعث تخفیف عذاب و شکنجه مسیح “ع” در بالای دار شد خداوند از این عمل کولی خشنود شده و به پاداش آن ، دزدی را برای کولی‌ها مباح فرمود اما به این شرط که تنها به دزدیهای مختصر و کوچک قانع باشند و نیتشان از دزدی تنها رفع نیازمندیها و تهیه لوازم زندگی از قبیل خوراک و پوشاک باشد .
گدایی نیز جزو صفات بارز کولی‌هاست یک تن کولی وقتی نتواند بدزدد گدایی می کند ، بچه دزدی نیز در میان کولی‌ها رواج دارد و با این که بچه دزدیده شده را از چشم یا دست و پا ناقص کرده وادار به گدایی می کنند . و طفلک مجبور است شب هنگام هرچه از گدایی کسب کرده است در مشت ارباب خود ریخته در برابر آن غذای بخور و نمیری بدست آورد . ساختن پولهای قلب نیز در میان آنها معمول است و اغلب روستاییان ساده و زود باور را به این وسیله گول می زنند .
زن و مرد از بچگی دخانیات استعمال می کنند و اغلب چپق و پیپ را بر دیگر چیزی ترجیح می دهند و مستی و میخواری نیز میان بسیار رواج دارد و آن را از ایام کودکی شروع می کنند و به مسائل جنسی نیز اهّمیّت می دهند .

کولی‌ها در میان خود بسیار زود و سخت نزاع می کنند ولی زود آشتی می نمایند . در نظر زنان کولی بزرگترین صفت شوهر قدرت وی در جنگ و مشت زنی است و هیچ زنی حاضر نمی شود با مردی که از نزاع می گریزد همسری نماید . زنان کولی از کار کردن و زحمت کشیدن متمادی شبانه روزی امتناعی ندارند .
طرز زندگی عمومی و خصوصی کولی‌ها چندان تفاوتی ندارد . میان خودشان اتحاد کامل دارند نه به همدیگر دروغ می گویند و نه مال همدیگر را می دزدند . مردها در زندگی قدرت مطلقه دارند و هر چند خانواده و قبیله ای یک نفر رئیس به نام ” وتاف ” دارند که در امور عمومی به او رجوع می کنند . دخترها در امر ازدواج خرید و فروش می شوند و ازدواج از لحاظ مذهبی بسیار ساده است و با یک زانو زدن در برابر بزرگان و شنیدن چند نصیحت و دست به دست دادن انجام می پذیرد ولی از لحاظ جشن عروسی مفصل است .
زن زائو تاچهل روز نجس و ناپاک شمرده می شود و کاری به او رجوع نمی گردد و به محض تولد بچه او را در آب یخ یا سرد می گذارند یا به قول خودشان خیس می کنند که تقریباً نظیر غسل تعمید است ولی جنبه مذهبی ندارد و معتقدند که منظور از آن قوی کردن بدن طفل است پس اگر بچه در زمستان متولد شود بسیار خوشحال می شوند .
اطفال حتی تا سه سالگی از شیر مادر استفاده کرده ضمناً غذا نیز می خورند و گاهی مسکرات نیز به آنها می خورانند ، کودکان کولی اغلب لخت و عور و در کثافت غوطه ورند و در انجام بدترین و زشت ترین کارها آزاد می باشند و در کتک کاری کسی از آنها ممانعت نمی کند.
کولی‌ها از مرگ نمی ترسند و آن را یک امر ساده طبیعی تلقی می کنند و به جاودان بودن روح و جهان دیگر معتقد نیستند و هنگام کوچ هرجا کسی از آنها بمیرد در همانجا به خاکش می سپارند مگر رؤسایش را که در قبرستان دفن می کنند .پس از دفن مرده بر سر گور او مشروب زیادی خورده خوش و خرم مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است به زیر چادرهای خود مراجعت می کنند .
اعضای خانواده به طور دسته جمعی و لخت در زیر یک چادر کوچک می خوابند و همیشه سگ و خوکی نیز در کنار در چادر بسته دارند ، غذای آنها آبگوشتی است که کلم و لوبیا نیز در آن می ریزند و ذرت بلال شده زیادی می خورند از اکل میته نیز ابایی ندارند و معروف است برخی طوایف کولی در اروپا گوشت انسان نیز می خورند .
هنگام کوچ ، ” وتاف ” که رئیس و شاطر باشی آنها است با سینه باز و لباس تیره رنگ و تکمه های برنجین درخشان و شلوار گشاد بر اسب می نشیند در حالی که کیسه کوچکی بر کمربند و انبان پوستی برای گذاشتن شکار بر دوش دارد و در جلو کاروان حرکت می کند و در پشت سر او پیرزنان و پیرمردان بر روی گاری و جوانان و کودکان با پای پیاده یا سواره حرکت می نمایند و در سر راه هرچه دیدند و در دسترسشان بود از قبیل رخت و مرغ و غاز و اردک و غیره با تردستی می ربایند .
همین که کاروان کولی‌ها در کناره روستا یا شهری اتراق کرد و چادرهای خود را برپاداشت زن و مرد برای جادوگری و کف بینی و سازندگی به خانه ها می روند و با دادن موی خرس ، پنجۀ گرگ ، مهره مار ، و علفهای طبی مختلف که با خود دارند غذایی برای خود فراهم می کنند . یا با ورق و تکه های صدف فالگیری می کنند و برای بخت گشایی دختران و خوشبختی زبان طلسم و جادو می دهند و یا باطل السحر می فروشند و مردم ساده روستاها و شهرها نیز سخنان آنها را جدی گرفته باور می کنند .
کولی‌ها در میان خود آداب و عادات عجیبی دارند از جمله عادات و اخلاق مخصوص این قوم کینه جویی است و این صفت پست در میان کولی‌ها با ترس و بزدلی همراه است و به همین جهت است که اغلب به شکلهای عجیب و غریبی تظاهر می نمایند .
چون کولی‌ها آن جرأت و دلیری را ندارند که با رقیب خود به زدوخورد بپردازند و از سوی دیگر حس کینه و انتقام نمی گذارد که از رقابت با حریف خود چشم بپوشند و از تقصیر او درگذرند بنابراین هنگامی که میان دو تن از آنان رقابتی پدید می آید برای مبارزه و انتقام کشی تدابیر شگفت و وحشیانه ای می اندیشند . مثلاً طرفین هرکدام کیسه ای پر از مسکوک طلا برداشته لب رودخانه ای گود و پرآب می ایستند و سکه ها را پی در پی و دانه به دانه از کیسه در آورده و به آب می اندازند در این مسابقه هرکدام از حریفان که کیسه پولش بیش از دیگران خالی شد مغلوب محسوب می شود تا پایان عمر خود در نزد طایفه کولیان بد نام و سر افکنده خواهد بود .
از راههای انتقام این است که دو رقیب گاو و گوسفند زیادی آماده گردانیده و در وسط یک میدان عمومی روبروی همدیگر می ایستند و یکباره به جان این زبان بسته ها افتاده با بی رحمی و شقاوت عجیبی به کشتار آنها می پردازند و سیل خون جاری می سازند در اینجا نیز هرکدام زودتر از قصابی فارغ شد اغنام و احشامش کمتر بود شکست خورده ، در میان عشیره خود سرافکنده خواهد بود !

کولی های ایران باستان
تاریخچه کولی‌ها در آسیا ، مخصوصاً سابقه پیدایش آنها در ایران بسیار طولانی تر و پیشتر از اروپاست و بنا بر اشارات مختصری که در کتابهای شرقی از جمله کتب ایرانی راجع به این قوم هست گویا نخستین دسته های مهاجرکولی در روزگار ساسانیان وارد ایران گردیده اند .
در انجمن آرای ناصری می نویسد :
” شاپور هنگام بستن سد شوشتر چند هزار از این طایفه را از کابل احضار کرده و به خوزستان و شوشتر آورد .
روز مردان ایشان عملگی کردندی و شب زنان ایشان به کار رقاصی مشغول بوده اند . “
آگاهی دیگری که از مهاجرت این طایفه در دست داریم مربوط به داستانهای زمان بهرام گور پادشاه معروف ساسانی است .
حمزه اسپهانی در کتاب ” سنی ملوک الارض و الانبیا ” که حدود سال 350 هجری تألیف کرده می نویسد :
” بهرام روزی بر عده ای که بدون نوازنده می می خوردند گذشت و گفت : ” آیا من به شما نگفته ام که بدون خنیاگر می نخورید ؟
آنها برخاسته بر او نماز بردند و گفتند : ” ما حاضر بودیم بیشتر از صد درهم برای این کار بپردازیم ولی نیافتیم “
پس دوات و مهرق خواست و به پادشاه هند نوشت که عده ای نوازنده برای او بفرستد و او دوازده هزار نفر خنیاگر نزد بهرام فرستاد و آنها را در شهرهای کشور خود متفرق ساخت و آنها در آنجا زاد و ولد کردند و فرزندان ایشان اگرچه کم اند ولی هنوز باقی اند و ” زط ” ها همانها هستند ” .
این نوشته حمزه گذشته از این که موضوع مهاجرت گروهی از کولی‌ها را به ایران در زمان بهرام روشن می سازد در عین حال معلوم می دارد که در قرن چهار هجری کولی‌ها در ایران به نام ” جت ” که معرب آن ” زط ” می باشد وجود داشته اند . چنان که هنوز هم در بلوچستان ساربانان را که گویا از این تیره هستند ” جت “می نامند .
فردوسی در شاهنامه که تاریخ اختتام آن 400 هجری است داستان بهرام و لولیان را مشروح تر و مفصل تر آورده در تحت عنوان : خواندن بهرام گور لوریان را از هندوستان می گوید :
وزان پس بهر مؤبدی نامه کرد
کسی را که درویش بد جامه کرد
بپرسیدشان گفت : بیرنج کیست
بهر جای درویش و بی گنج کیست ؟
زکار جهان یکسر آگه کنید
دلم را سوی روشنی ره کنید
بیامیدش پاسخ زهر مؤبدی
زهر نامداری و هر بخردی
که آباد ببینیم روی زمین
بهر جای پیوسته گشت آفرین
مگر مرد درویش کز شهریار
بنالد همی وز بد روزگار
که چون می گسارد توانگر همی
بسر بر زگل دارد افسر همی
بر آواز را مشکران می خورد
چو ما مردمان را بکس نشمرد . . .
چو نامه به نزدیک شنگل رسید
سر از فخر بر چرخ کیوان کشید
هم آنگاه شنگل گزین کرد زود
ز لوری کجا شاه فرموده بود
چو لوری بیامد به نزدیک شاه
بفرمود تا بر گشادند راه
به هر یک یکی گاو داد و خری
ز لوری همی ساخت برزیگری
همان نیز خروار گندم هزار
بدیشان سپرد آنکه بد پایکار
بدان تا بورزد به گاو و به خر
ز گندم کند تخم و آرد ببر
کند پیش درویش را مشگری
ورا رایگانی کند کهتری . . .
ثعالبی در شاهنامه منثور خود که آن را در نیمه اول قرن پنجم (412 – 408 ) پرداخته این داستان را بدین گونه آورده است :
” روزی بهرام در مراجعت از شکار دید جمعی موقع غروب بر چمنی آمده باده می نوشیدند آنان را از نداشتن موسیقی که مفرح روح است ملامت کرد . گفتند شاهنشاها ما در صدد برآمدیم که سازنده ای یافته یکصد درهم نیز به او بدهیم ولی یافت نگردید بهرام گفت ما برای شما تهیه خواهیم کرد و امر کرد شرحی به شنگل هندی بنویسند که چهار هزار را مشگر زبردست و خواننده خوش الحان به دربار او بفرستد چون شنگل فرستاد بهرام همه را بین ایالات تقسیم کرده امر داد با تأدیه مقرّری ثابتی به وسیله آنان خود را مشغول دارند و این لوریان سیاه که شغلشان نواختن عودونی است از انسان ایشانند . “
مؤلف مجمل التواریخ و القصص نیز که کتاب خود را در 520 تألیف کرده در داستان بهرام گوید :
که همواره ( او را ) از احوال جهان خبر بود و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت . . . پس فرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی ” کوسان ” خواستند و کوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود – پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامدند زن و مرد و لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند .
نظامی در بهرام نامه گرچه ذکر صریحی از این داستان نکرده ولی در جایی به اشاره گفته است :

” شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز
گرد کرد از سواد هر شهری
داد هر بقعه را از آن بهری
تا به هرجا که رخت کش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند “
گرچه مضمون نوشته های کتابها یکی است ولی شماره مهاجرین مختلف است . حمزه عمدۀ آنها را دوازده هزار ، فردوسی ده هزار ،ثعابی چهار هزار ، مؤلف مجمل التواریخ دوازده هزار و نظامی شش هزار نفر نوشته است .
کولی ها در دوره اسلامی
ذکر دیگری که از مهاجرت کولیان به ایران و بین النهرین هست مربوط به دوره اسلامی و روزگار ولید بن عبدالملک خلیفه اموی می باشد .
سرپرسی سایکس در تاریخ خود راجع به این مهاجرت می نویسد : در آغاز سده هشتم میلادی – به موجب فرمان ولید عده زیادی از ” جات ” ( یا به اصطلاح عرب ” زط ” ) با گاومیشهای خودشان از رود سند سفلی به سواحل فرات ( در متن انگلیسی دجله ) کوچانده شدند و آنها همین که در آن حدود مستقر گردیدند به راه زنی و قتل و غارت پرداختند و به واسطه مسدود کردن راه بصره و بغداد قیمت خوار بار در پایتخت بالا رفت و مردم در مضیقه و فشار افتادند .
خلفایی که پشت سرهم می آمدند هرکدام مجبور بودند قوایی برای سرکوبی آنها اعزام دارند از مضمون ابیات که طبری آن را ضبط کرده می توان تهور و جسارت آنها را فهمید تا چه پایه بوده است : ” ای اهل بغداد بمیرید وحشت و هراس شما ممکن است طول بکشد ، ما کسانی هستیم که شما را شکست دادیم ، پس از اینکه مجبور ساختیم که با ما در صحرای باز جنگ کنید ، شما را مانند گاو لاغر و ضعیف از جلو راندیم “
سرداران مأمون در جنگ با این طایفه غدار و نابکار نتوانستند کامیاب گردند و معتصم ، اول اقدامی که کرد این بود که عجیف یک نفر امیر لشکر عرب را که محل اعتماد بود مأمور سرکوبی آنها نمود و بالاخره در سال 220 هجری ( 834 – م) ، عجیف بر آنها به واسطه قطع کردن را ارتباط غالب آمد و جت ها تسلیم شدند . برای اینکه این فتح را به اهالی دلشاد بغداد نمایش داده باشند ارشد آنها لباس مخصوص خودشان را بپوشند و با آلات طرب خود در قایق ها نشسته به ساز و آواز مشغول گردند و بعد همگی را به طرف خانقین که حالیه منزلگاهی سر راه تهران به بغداد و نیز به مرزهای سوریه تبعید کردند .
باید دانست این جماعت به هر کجا رفتند گاومیشهایشان را هم با خود بردند و از این رو می توانند دعا کنند که این حیوان کثیر الفایده را آنها در شرق نزدیک و در اروپا وارد و آشنا کردند . “
نامهای گوناگون کولیان در ایران
در ایران کولی‌ها را به نامهای گوناگون می نامند در نوشته ها و فرهنگ های قدیم این طایفه را اغلب به نامهای ” لولی “، ” لوری ” و ” جت ” ( معرب آن زط ) نوشته اند ولی امروزه در شهرستانها ی ایران نامهای مختلف دارند از این قبیل : در اصفهان ” فیوج ” در عراق ” غربت ” و ” کولی ” در تهران ” غربال بند ” در خراسان ، ” قرشمال ” در زنجان ، ” کلیلانی ” ( با ضم کاف و کسر لام اول ) در کرمانشاهان و کردستان ،” سوزمانی ” در آذربایجان ، ” قراچی ” در مازندران و گرگان ، ” جوکی ” در شیراز ” غربتو ” و ” لولی ” در بلوچستان ” لوری “

مؤلف انجمن آرای ناصری ” کولی ” را از تحریفی از ” کابلی ” دانسته گوید :
” در هند ایشان را ” کاولی ” گویند و در ایران الف را حذف کنند و ” کولی ” گویند .
” قرشمال را صورتی از ” غیر شمار “، ” بی شمار ” یا در شمار بیگانگان دانسته قراچی را به چند گونه معنی می کنند یا به معنی ” سیاه چادر ” می گیرند و یا آن را به معنی سیاه چرده ناظر بر سیاهی رنگ بشره کولیها می دانند و برخی نیز عقیده دارند که این لغت همان ” غرچه ” است که در زبان فارسی به معنی ابله است چنانکه اسدی در فرهنگ لغات فرس ذیل واژه غرچه می نویسد : مردم ابله را گویند ، بدیعی گوید :
بغریبد دلت بهر سخنی
روستایی و غرچه را مانی
در تاریخ بیهقی از قول ابوالطیب مصعبی گوید :
صدو بیست ساله یکی مرد غرچه
چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی
در کتابهای ادبی و اشعار فارسی نیز اشارات راجع به این طایفه و طرز زندگانی و معیشت و اخلاقشان موجود است چنان که منوچهری در اشاره به خنیاگری و ساززنی لوریان گوید:
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وان زند بر نایهای لوریان آزادوار
حافظ در اشاره به سرمستی و شنگولی و شهر آشوبی آنها گوید :
صبازان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
همواو گوید :
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار منست
باز گوید :
فغان کاین لولیان شوخ شرینکار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
باز گوید :
دلم ربوده لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز

عبید زاکانی در لطائف خود عبارت طنزآمیزی را از زبان یک تن کولی به فرزند خود آورده گوید :
” لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که : ” تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری ، چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلیم کن تا از عمر خود برخوردار شوی . اگر از من نمی شنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریک ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد ! ” .
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی در اشاره به دزدی و راهزنی و سیاه چردگی آنها گوید :
رومی روز آب کارت برد و تو در کار آب
لوری شب رخت عمرت برد و تو در پنج و چار
کمال الدین اسمعیل در اشاره به آشفتگی وضع و سیر و سامانی زندگیشان گوید :
با ترکتاز طره هندوی تو مرا
همواره همچو بنگه لورلیست خان و مان
سرجان ملکم در حاشیه تاریخ ایران راجع به کولیان می نویسد :
” ما مکرراً در ایران مخصوصاً در آذربایجان به ” اُبه ” های کوچکی از کولیان برخوردیم . عادات و اشتغال این طایفه درست نظیر تیره های آواره ایست که سرتاسر انگلستان سرگردانند.
ایرانیان این مردم را ” قاراچی ” می نامند که یک اصطلاح ترکی است و می توان آن را ” مردم سیاه چرده ” ترجمه نمود که محتمل است به علت رنگ بشره شان که از رنگ بشره مردم بومی تیره تر است به آنها داده شده “.
سوزمانیهای کردستان
در مجله دانش ” سال اول صفحه 299 ” راجع به سوزمانی یا کولی‌ها ی سنندج و کرمانشاهان این طور می نویسد :
” تا اواسط سلطنت قاجاریه در سنندج و کرمانشاهان طوایفی می زیستند معروف به” سوزمانی ” که تنی چند هم تا بلوک زهاب کوچیده در قراء خانقین و حاج قره مسکن گرفتند . این طوایف نوعی از کولی‌ها بودند و جز صنعت رقص و . . . چیز دیگری نمی دانستند ، اگر خریداری مایل به رقص زنی می شد همین که با آن زن پیغام می فرستاد یکدسته زن و مرد با پدر خوانده و برادر یک جا گرد آمده دو بدو می رقصیدند و دیگران نیز ساز می زدند .
زن سوزمانی شوهر را به چشم نوکر می دید و هنگامی شوهر اختیار می کرد که دورۀ جوانیش طی شده بود و از طریق پرورش گوسفندان و چهار پایان دیگر ، زندگانی خود را اداره و خوراک خود را تهیه می کرد و مرد نیز برای یافتن نان روزانه با او ازدواج می کرد .
غربت های اراک ( عراق عجم )
اکنون در اراک ” عراق عجم ” میان همدان ، ساوه و آشتیان گروهی از کولیان به نام ” غربت ” سکونت دارند که در کتاب ” گویشهای وفس و آشتیان و تفرش ” درباره آنها چنین می نویسد : ” غربت ها چادر نشین هستند و خود را ” ایل فییوج ” می خوانند از بیست سال پیش برای گرفتن شناسنامه ناچار شده اند که ملک یا کشتزاری بخرند و رعیت آن محل شوند . اکنون پنج ماه در ملک هستند و هفت ماه دوره گردی می کنند . غربتها به مردم دیگر دختر نمی دهند ولی از دیگران زن می گیرند دسته ای که به آنها در خنجین برخوردیم دوازده خانوار بودند و اصل خود را از شیراز می دانستند .

مرکز آنها در اسف ( با پیش الف و سین و تشدید ) در بلوک چرا یا شرامیان همدان و اراک است .
لولیان در سراسر جهان به خنیاگری شهرت دارند ( حتی فهرست LISZTموزیک ملی مجار را از اصل لولی می داند ) از این رو در برخی جاها آنها را چنگکی و چنگکیان چکنه یا چنگانه می نامید . . .
کولی‌های ایران ، دیگر را ” تاهای ” می خوانند و به گفتۀ دمرگان جوکیهای استرآباد دیگر آن را ” منس ” ( با پیش میم وزیرنون ) می نامند .
قره چی های آذربایجان
ژنرال سرپرسی سایکس در سفرنامه خود درباره کولیان ایران و آذربایجان می نویسد : ” در تابستان 1900 میلادی نگارنده درصدد تحقیق اوضاع و احوال کولیان شرقی ایران برآمده تصمیم گرفت اطلاعاتی را که مستر ” سینگلر ” در این خصوص جمع آوری نموده تکمیل نماید .
موضوع اینکه لولیان از چه نژادی و اهل کجا هستند فوق العاده بغرنج و پیچیده است لولیان ایران در هر ناحیه ای اسم مخصوصی دارند ولی به طور کلی آنها را ” فیوج ” می نامند .
که گویا کلمه عربی می باشد سرگذشت توطن این طایفه در ایران با داستان اقامت آنها در انگلستان تفاوت دارد و در ایران اکثر چرخ چوبی نخریسی و چوب وافور و امثال آن را تهیه کرده به فروش می رسانند و گاه گاهی نیز اسب و شتر و الاغ معامله می کنند و به طور کلی اخلاق آنها پسندیده نمی باشد .
مردهای لولیان با سایر رعایای ایران تفاوتی ندارند ولی طرز لباس و سر و وضع زنهای آنها به کلی متفاوت است و زنهای لولی بغوری شناخته می شوند زبان این طایفه را زبان غربتی می گویند و در نواحی مختلف ایران مختصر تفاوتهایی دارد و نگارنده مقدار زیادی لغات غربتی را با معانی مربوط آنها جمع آوری نموده است ، چنان که تنها در آذربایجان پنج هزار خانوار از این طایفه زندگانی می کنند و به طور مجموع در تمام ایران بیست هزار خانوار یا به عبارت اخری یکصد هزار لولی سکونت دارند .
آن چنان که سایکس متذکر شده عده زیادی از کولی‌ها بدان گونه که در آذربایجان نامیده می شود ” قره چی ” و ” قراچی ” یا ” قاراچی ” در شهرها و دیه های آذربایجان پراکنده اند و برخی از طوایف آن بر خلاف سیره عمومیشان که از جایی کوچیدن و آوارگی است تحت قاپوشده در دهات نشیمن گرفته و از زندگانی کوچروی دست برداشته اند .
چنان که هنوز هم در خود شهر تبریز بسیار قبل کوچه ای به نام ” قره چیلر کوچه سی ” ( کوچۀ قره چیها ) وجود دارد که ساکنان آن همه از این طایفه اند.
این محل چندان خوشنام نیست ” قره چی ” هایی که در این محله ساکنند اغلب به رقص و مطربی و کف بینی و بخت گشایی و غربیل سازی و سبد بافی مشغولند . . . “
کولی‌های کوت عبدالله
کوت عبدالله دهکده ایست بر سر راه اهواز به خرمشهر که از محل ییلاقی اهوازبه شمار می آید . فرودگاه اهواز در این محل بنا شده و تأسیسات نفتی مختصری نیز دارد . در این محل رودخانه کارون چندان فاصله ای با جاده اتومبیل رو ندارد و ساحل آن را نخلستانهای نسبتاً انبوهی پوشانده است .
از مدتی نزدیک نیم قرن پیش عده ای در کوت عبدالله رحل اقامت افکنده و به علت آب و هوای نسبتاً خوب محل ، دیگر درصدد عزیمت بر نیامده و در همان جا ساکن گردیده اند کولی‌های کوت عبدالله در حدود 50 متر دورتر از جاده اصلی اهواز – خرمشهر چادرهای سیاه و مندرس خود را بر پا داشته اند .

این عده از راه مطربی و نوازندگی امرار معاش می کنند بدین ترتیب که عصر دختران و زنان ، خود را آراسته با لباس های مخصوص کناره جاده ها می آیند . نوازندگان آنان نیز که معمولاً مردمی باشند با آلات موسیقی خود ایشان را همراهی می نمایند مسافران اهواز به خرمشهر و بالعکس در کنار جاده توقف کرده ساعتی با موسیقی و رقص آنان سرگرم می شوند و در قدردانی از این ساعت خوش مبلغی به آنها می پردازند.
کولیان کوت عبدالله عربی تکلم می کنند و آوازهای خود را به این زبان می خوانند و حتی پوشاک و آرایش آنان به سبک عربی است ولی زبان مخصوص و ملی خود را فراموش نکرده اند و گاه گاهی که بخواهند یک مطلب مخصوص را بین خود مطرح نمایند با این زبان سخن می گویند ولی معلوم نیست چرا منکر داشتن زبان مخصوص می باشند و جز با تمهیدات دوستانه حاضر نمی شوند که از آنها و از طرز زندگیشان عکس گرفته شود .
کولیان کوت عبدالله نیز مانند اغلب کولیان دیگر ؛ با اصول بسیار ابتدایی زندگانی می کنند و اغلب وسایل زندگانی خود را شخصاً فراهم می سازند و حتی مقداری از حصیر و سبدهایی را که برای رفع نیازمندی خود می بافند به فروش می رسانند . در گذشته از جمله چیز های جالبی که در چادرهای کولیان کوت امروزه می توان مشاهده کرد وجود رادیو باطری دار است که اغلب در چادری زنان و مردان کولی دور آن حلقه زده به قسمت های موسیقی آن با علاقه خاصی گوش می دهند .

زندگی کولی های ایران

تاریخچه کولی‌ها در آسیا ، مخصوصاً سابقه پیدایش آنها در ایران بسیار طولانی تر و پیشتر از اروپاست و بنا بر اشارات مختصری که در کتابهای شرقی از جمله کتب ایرانی راجع به این قوم هست گویا نخستین دسته های مهاجرکولی در روزگار ساسانیان وارد ایران گردیده اند .
در انجمن آرای ناصری می نویسد :
” شاپور هنگام بستن سد شوشتر چند هزار از این طایفه را از کابل احضار کرده و به خوزستان و شوشتر آورد .
روز مردان ایشان عملگی کردندی و شب زنان ایشان به کار رقاصی مشغول بوده اند . “
آگاهی دیگری که از مهاجرت این طایفه در دست داریم مربوط به داستانهای زمان بهرام گور پادشاه معروف ساسانی است .
حمزه اسپهانی در کتاب ” سنی ملوک الارض و الانبیا ” که حدود سال 350 هجری تألیف کرده می نویسد :
” بهرام روزی بر عده ای که بدون نوازنده می می خوردند گذشت و گفت : ” آیا من به شما نگفته ام که بدون خنیاگر می نخورید ؟
آنها برخاسته بر او نماز بردند و گفتند : ” ما حاضر بودیم بیشتر از صد درهم برای این کار بپردازیم ولی نیافتیم “
پس دوات و مهرق خواست و به پادشاه هند نوشت که عده ای نوازنده برای او بفرستد و او دوازده هزار نفر خنیاگر نزد بهرام فرستاد و آنها را در شهرهای کشور خود متفرق ساخت و آنها در آنجا زاد و ولد کردند و فرزندان ایشان اگرچه کم اند ولی هنوز باقی اند و ” زط ” ها همانها هستند ” .
این نوشته حمزه گذشته از این که موضوع مهاجرت گروهی از کولی‌ها را به ایران در زمان بهرام روشن می سازد در عین حال معلوم می دارد که در قرن چهار هجری کولی‌ها در ایران به نام ” جت ” که معرب آن ” زط ” می باشد وجود داشته اند . چنان که هنوز هم در بلوچستان ساربانان را که گویا از این تیره هستند ” جت “می نامند .
فردوسی در شاهنامه که تاریخ اختتام آن 400 هجری است داستان بهرام و لولیان را مشروح تر و مفصل تر آورده در تحت عنوان : خواندن بهرام گور لوریان را از هندوستان می گوید :
وزان پس بهر مؤبدی نامه کرد
کسی را که درویش بد جامه کرد
بپرسیدشان گفت : بیرنج کیست
بهر جای درویش و بی گنج کیست ؟
زکار جهان یکسر آگه کنید
دلم را سوی روشنی ره کنید
بیامیدش پاسخ زهر مؤبدی
زهر نامداری و هر بخردی
که آباد ببینیم روی زمین
بهر جای پیوسته گشت آفرین
مگر مرد درویش کز شهریار
بنالد همی وز بد روزگار
که چون می گسارد توانگر همی
بسر بر زگل دارد افسر همی
بر آواز را مشکران می خورد
چو ما مردمان را بکس نشمرد . . .
چو نامه به نزدیک شنگل رسید
سر از فخر بر چرخ کیوان کشید
هم آنگاه شنگل گزین کرد زود
ز لوری کجا شاه فرموده بود
چو لوری بیامد به نزدیک شاه
بفرمود تا بر گشادند راه
به هر یک یکی گاو داد و خری
ز لوری همی ساخت برزیگری
همان نیز خروار گندم هزار
بدیشان سپرد آنکه بد پایکار
بدان تا بورزد به گاو و به خر
ز گندم کند تخم و آرد ببر
کند پیش درویش را مشگری
ورا رایگانی کند کهتری . . .
ثعالبی در شاهنامه منثور خود که آن را در نیمه اول قرن پنجم (412 – 408 ) پرداخته این داستان را بدین گونه آورده است :
” روزی بهرام در مراجعت از شکار دید جمعی موقع غروب بر چمنی آمده باده می نوشیدند آنان را از نداشتن موسیقی که مفرح روح است ملامت کرد . گفتند شاهنشاها ما در صدد برآمدیم که سازنده ای یافته یکصد درهم نیز به او بدهیم ولی یافت نگردید بهرام گفت ما برای شما تهیه خواهیم کرد و امر کرد شرحی به شنگل هندی بنویسند که چهار هزار را مشگر زبردست و خواننده خوش الحان به دربار او بفرستد چون شنگل فرستاد بهرام همه را بین ایالات تقسیم کرده امر داد با تأدیه مقرّری ثابتی به وسیله آنان خود را مشغول دارند و این لوریان سیاه که شغلشان نواختن عودونی است از انسان ایشانند . “
مؤلف مجمل التواریخ و القصص نیز که کتاب خود را در 520 تألیف کرده در داستان بهرام گوید :
که همواره ( او را ) از احوال جهان خبر بود و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت . . . پس فرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی ” کوسان ” خواستند و کوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود – پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامدند زن و مرد و لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند .
نظامی در بهرام نامه گرچه ذکر صریحی از این داستان نکرده ولی در جایی به اشاره گفته است :
” شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز
گرد کرد از سواد هر شهری
داد هر بقعه را از آن بهری
تا به هرجا که رخت کش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند “
گرچه مضمون نوشته های کتابها یکی است ولی شماره مهاجرین مختلف است . حمزه عمدۀ آنها را دوازده هزار ، فردوسی ده هزار ،ثعابی چهار هزار ، مؤلف مجمل التواریخ دوازده هزار و نظامی شش هزار نفر نوشته است .
کولی ها در دوره اسلامی
ذکر دیگری که از مهاجرت کولیان به ایران و بین النهرین هست مربوط به دوره اسلامی و روزگار ولید بن عبدالملک خلیفه اموی می باشد .
سرپرسی سایکس در تاریخ خود راجع به این مهاجرت می نویسد : در آغاز سده هشتم میلادی – به موجب فرمان ولید عده زیادی از ” جات ” ( یا به اصطلاح عرب ” زط ” ) با گاومیشهای خودشان از رود سند سفلی به سواحل فرات ( در متن انگلیسی دجله ) کوچانده شدند و آنها همین که در آن حدود مستقر گردیدند به راه زنی و قتل و غارت پرداختند و به واسطه مسدود کردن راه بصره و بغداد قیمت خوار بار در پایتخت بالا رفت و مردم در مضیقه و فشار افتادند .
خلفایی که پشت سرهم می آمدند هرکدام مجبور بودند قوایی برای سرکوبی آنها اعزام دارند از مضمون ابیات که طبری آن را ضبط کرده می توان تهور و جسارت آنها را فهمید تا چه پایه بوده است : ” ای اهل بغداد بمیرید وحشت و هراس شما ممکن است طول بکشد ، ما کسانی هستیم که شما را شکست دادیم ، پس از اینکه مجبور ساختیم که با ما در صحرای باز جنگ کنید ، شما را مانند گاو لاغر و ضعیف از جلو راندیم “
سرداران مأمون در جنگ با این طایفه غدار و نابکار نتوانستند کامیاب گردند و معتصم ، اول اقدامی که کرد این بود که عجیف یک نفر امیر لشکر عرب را که محل اعتماد بود مأمور سرکوبی آنها نمود و بالاخره در سال 220 هجری ( 834 – م) ، عجیف بر آنها به واسطه قطع کردن را ارتباط غالب آمد و جت ها تسلیم شدند . برای اینکه این فتح را به اهالی دلشاد بغداد نمایش داده باشند ارشد آنها لباس مخصوص خودشان را بپوشند و با آلات طرب خود در قایق ها نشسته به ساز و آواز مشغول گردند و بعد همگی را به طرف خانقین که حالیه منزلگاهی سر راه تهران به بغداد و نیز به مرزهای سوریه تبعید کردند .
باید دانست این جماعت به هر کجا رفتند گاومیشهایشان را هم با خود بردند و از این رو می توانند دعا کنند که این حیوان کثیر الفایده را آنها در شرق نزدیک و در اروپا وارد و آشنا کردند . “
نامهای گوناگون کولیان در ایران
در ایران کولی‌ها را به نامهای گوناگون می نامند در نوشته ها و فرهنگ های قدیم این طایفه را اغلب به نامهای ” لولی “، ” لوری ” و ” جت ” ( معرب آن زط ) نوشته اند ولی امروزه در شهرستانها ی ایران نامهای مختلف دارند از این قبیل : در اصفهان ” فیوج ” در عراق ” غربت ” و ” کولی ” در تهران ” غربال بند ” در خراسان ، ” قرشمال ” در زنجان ، ” کلیلانی ” ( با ضم کاف و کسر لام اول ) در کرمانشاهان و کردستان ،” سوزمانی ” در آذربایجان ، ” قراچی ” در مازندران و گرگان ، ” جوکی ” در شیراز ” غربتو ” و ” لولی ” در بلوچستان ” لوری “
مؤلف انجمن آرای ناصری ” کولی ” را از تحریفی از ” کابلی ” دانسته گوید :
” در هند ایشان را ” کاولی ” گویند و در ایران الف را حذف کنند و ” کولی ” گویند .
” قرشمال را صورتی از ” غیر شمار “، ” بی شمار ” یا در شمار بیگانگان دانسته قراچی را به چند گونه معنی می کنند یا به معنی ” سیاه چادر ” می گیرند و یا آن را به معنی سیاه چرده ناظر بر سیاهی رنگ بشره کولیها می دانند و برخی نیز عقیده دارند که این لغت همان ” غرچه ” است که در زبان فارسی به معنی ابله است چنانکه اسدی در فرهنگ لغات فرس ذیل واژه غرچه می نویسد : مردم ابله را گویند ، بدیعی گوید :
بغریبد دلت بهر سخنی
روستایی و غرچه را مانی
در تاریخ بیهقی از قول ابوالطیب مصعبی گوید :
صدو بیست ساله یکی مرد غرچه
چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی
در کتابهای ادبی و اشعار فارسی نیز اشارات راجع به این طایفه و طرز زندگانی و معیشت و اخلاقشان موجود است چنان که منوچهری در اشاره به خنیاگری و ساززنی لوریان گوید:
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وان زند بر نایهای لوریان آزادوار
حافظ در اشاره به سرمستی و شنگولی و شهر آشوبی آنها گوید :
صبازان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
همواو گوید :
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار منست
باز گوید :
فغان کاین لولیان شوخ شرینکار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
باز گوید :
دلم ربوده لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
عبید زاکانی در لطائف خود عبارت طنزآمیزی را از زبان یک تن کولی به فرزند خود آورده گوید :
” لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که : ” تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری ، چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلیم کن تا از عمر خود برخوردار شوی . اگر از من نمی شنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریک ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد ! ” .
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی در اشاره به دزدی و راهزنی و سیاه چردگی آنها گوید :
رومی روز آب کارت برد و تو در کار آب
لوری شب رخت عمرت برد و تو در پنج و چار
کمال الدین اسمعیل در اشاره به آشفتگی وضع و سیر و سامانی زندگیشان گوید :
با ترکتاز طره هندوی تو مرا
همواره همچو بنگه لورلیست خان و مان
سرجان ملکم در حاشیه تاریخ ایران راجع به کولیان می نویسد :
” ما مکرراً در ایران مخصوصاً در آذربایجان به ” اُبه ” های کوچکی از کولیان برخوردیم . عادات و اشتغال این طایفه درست نظیر تیره های آواره ایست که سرتاسر انگلستان سرگردانند.
ایرانیان این مردم را ” قاراچی ” می نامند که یک اصطلاح ترکی است و می توان آن را ” مردم سیاه چرده ” ترجمه نمود که محتمل است به علت رنگ بشره شان که از رنگ بشره مردم بومی تیره تر است به آنها داده شده “.
سوزمانیهای کردستان
در مجله دانش ” سال اول صفحه 299 ” راجع به سوزمانی یا کولی‌ها ی سنندج و کرمانشاهان این طور می نویسد :
” تا اواسط سلطنت قاجاریه در سنندج و کرمانشاهان طوایفی می زیستند معروف به” سوزمانی ” که تنی چند هم تا بلوک زهاب کوچیده در قراء خانقین و حاج قره مسکن گرفتند . این طوایف نوعی از کولی‌ها بودند و جز صنعت رقص و . . . چیز دیگری نمی دانستند ، اگر خریداری مایل به رقص زنی می شد همین که با آن زن پیغام می فرستاد یکدسته زن و مرد با پدر خوانده و برادر یک جا گرد آمده دو بدو می رقصیدند و دیگران نیز ساز می زدند .
زن سوزمانی شوهر را به چشم نوکر می دید و هنگامی شوهر اختیار می کرد که دورۀ جوانیش طی شده بود و از طریق پرورش گوسفندان و چهار پایان دیگر ، زندگانی خود را اداره و خوراک خود را تهیه می کرد و مرد نیز برای یافتن نان روزانه با او ازدواج می کرد .
غربت های اراک ( عراق عجم )
اکنون در اراک ” عراق عجم ” میان همدان ، ساوه و آشتیان گروهی از کولیان به نام ” غربت ” سکونت دارند که در کتاب ” گویشهای وفس و آشتیان و تفرش ” درباره آنها چنین می نویسد : ” غربت ها چادر نشین هستند و خود را ” ایل فییوج ” می خوانند از بیست سال پیش برای گرفتن شناسنامه ناچار شده اند که ملک یا کشتزاری بخرند و رعیت آن محل شوند . اکنون پنج ماه در ملک هستند و هفت ماه دوره گردی می کنند . غربتها به مردم دیگر دختر نمی دهند ولی از دیگران زن می گیرند دسته ای که به آنها در خنجین برخوردیم دوازده خانوار بودند و اصل خود را از شیراز می دانستند .
مرکز آنها در اسف ( با پیش الف و سین و تشدید ) در بلوک چرا یا شرامیان همدان و اراک است .
لولیان در سراسر جهان به خنیاگری شهرت دارند ( حتی فهرست LISZTموزیک ملی مجار را از اصل لولی می داند ) از این رو در برخی جاها آنها را چنگکی و چنگکیان چکنه یا چنگانه می نامید . . .
کولی‌های ایران ، دیگر را ” تاهای ” می خوانند و به گفتۀ دمرگان جوکیهای استرآباد دیگر آن را ” منس ” ( با پیش میم وزیرنون ) می نامند .
قره چی های آذربایجان
ژنرال سرپرسی سایکس در سفرنامه خود درباره کولیان ایران و آذربایجان می نویسد : ” در تابستان 1900 میلادی نگارنده درصدد تحقیق اوضاع و احوال کولیان شرقی ایران برآمده تصمیم گرفت اطلاعاتی را که مستر ” سینگلر ” در این خصوص جمع آوری نموده تکمیل نماید .
موضوع اینکه لولیان از چه نژادی و اهل کجا هستند فوق العاده بغرنج و پیچیده است لولیان ایران در هر ناحیه ای اسم مخصوصی دارند ولی به طور کلی آنها را ” فیوج ” می نامند .
که گویا کلمه عربی می باشد سرگذشت توطن این طایفه در ایران با داستان اقامت آنها در انگلستان تفاوت دارد و در ایران اکثر چرخ چوبی نخریسی و چوب وافور و امثال آن را تهیه کرده به فروش می رسانند و گاه گاهی نیز اسب و شتر و الاغ معامله می کنند و به طور کلی اخلاق آنها پسندیده نمی باشد .
مردهای لولیان با سایر رعایای ایران تفاوتی ندارند ولی طرز لباس و سر و وضع زنهای آنها به کلی متفاوت است و زنهای لولی بغوری شناخته می شوند زبان این طایفه را زبان غربتی می گویند و در نواحی مختلف ایران مختصر تفاوتهایی دارد و نگارنده مقدار زیادی لغات غربتی را با معانی مربوط آنها جمع آوری نموده است ، چنان که تنها در آذربایجان پنج هزار خانوار از این طایفه زندگانی می کنند و به طور مجموع در تمام ایران بیست هزار خانوار یا به عبارت اخری یکصد هزار لولی سکونت دارند .
آن چنان که سایکس متذکر شده عده زیادی از کولی‌ها بدان گونه که در آذربایجان نامیده می شود ” قره چی ” و ” قراچی ” یا ” قاراچی ” در شهرها و دیه های آذربایجان پراکنده اند و برخی از طوایف آن بر خلاف سیره عمومیشان که از جایی کوچیدن و آوارگی است تحت قاپوشده در دهات نشیمن گرفته و از زندگانی کوچروی دست برداشته اند .
چنان که هنوز هم در خود شهر تبریز بسیار قبل کوچه ای به نام ” قره چیلر کوچه سی ” ( کوچۀ قره چیها ) وجود دارد که ساکنان آن همه از این طایفه اند.
این محل چندان خوشنام نیست ” قره چی ” هایی که در این محله ساکنند اغلب به رقص و مطربی و کف بینی و بخت گشایی و غربیل سازی و سبد بافی مشغولند . . . “
کولی‌های کوت عبدالله
کوت عبدالله دهکده ایست بر سر راه اهواز به خرمشهر که از محل ییلاقی اهوازبه شمار می آید . فرودگاه اهواز در این محل بنا شده و تأسیسات نفتی مختصری نیز دارد . در این محل رودخانه کارون چندان فاصله ای با جاده اتومبیل رو ندارد و ساحل آن را نخلستانهای نسبتاً انبوهی پوشانده است .
از مدتی نزدیک نیم قرن پیش عده ای در کوت عبدالله رحل اقامت افکنده و به علت آب و هوای نسبتاً خوب محل ، دیگر درصدد عزیمت بر نیامده و در همان جا ساکن گردیده اند کولی‌های کوت عبدالله در حدود 50 متر دورتر از جاده اصلی اهواز – خرمشهر چادرهای سیاه و مندرس خود را بر پا داشته اند .
این عده از راه مطربی و نوازندگی امرار معاش می کنند بدین ترتیب که عصر دختران و زنان ، خود را آراسته با لباس های مخصوص کناره جاده ها می آیند . نوازندگان آنان نیز که معمولاً مردمی باشند با آلات موسیقی خود ایشان را همراهی می نمایند مسافران اهواز به خرمشهر و بالعکس در کنار جاده توقف کرده ساعتی با موسیقی و رقص آنان سرگرم می شوند و در قدردانی از این ساعت خوش مبلغی به آنها می پردازند.
کولیان کوت عبدالله عربی تکلم می کنند و آوازهای خود را به این زبان می خوانند و حتی پوشاک و آرایش آنان به سبک عربی است ولی زبان مخصوص و ملی خود را فراموش نکرده اند و گاه گاهی که بخواهند یک مطلب مخصوص را بین خود مطرح نمایند با این زبان سخن می گویند ولی معلوم نیست چرا منکر داشتن زبان مخصوص می باشند و جز با تمهیدات دوستانه حاضر نمی شوند که از آنها و از طرز زندگیشان عکس گرفته شود .
کولیان کوت عبدالله نیز مانند اغلب کولیان دیگر ؛ با اصول بسیار ابتدایی زندگانی می کنند و اغلب وسایل زندگانی خود را شخصاً فراهم می سازند و حتی مقداری از حصیر و سبدهایی را که برای رفع نیازمندی خود می بافند به فروش می رسانند . در گذشته از جمله چیز های جالبی که در چادرهای کولیان کوت امروزه می توان مشاهده کرد وجود رادیو باطری دار است که اغلب در چادری زنان و مردان کولی دور آن حلقه زده به قسمت های موسیقی آن با علاقه خاصی گوش می دهند .


پي نوشت :
۱- دکتر یحیی ذکا – کولی و زندگی او – انتشارات فرهنگ و هنر – ۱۳۳۷ خورشیدی
۲ – انجمن آرای ناصری .
۳ – بهرام نامه نظامی ، چاپ وحید دستگردی
۴ – تاریخ الامم و الملکوک ابی جعفر محمدبن جریر طبری ، چاپ قاهره ، 1358 ه.ق
۵ – تاریخ ایران ، تألیف سرجان ملکم ، چاپ هند.
۶ – تاریخ ایران ، سرپرسی سایکس ، ترجمه فخر داعی گیلانی .
۷ – دیوان حافظ
۸ – روضه الصفای ناصری تألیف رضا قلی خان هدایت .
۹ – سنی ملوک الارض ، تألیف حمزه اسپهانی ، چاپ برلن .
۱۰ – شاهنامه ثعالبی ، ترجمه محمود هدایت ، تهران .
۱۱ – شاهنامه فردوسی چاپ خاور .
۱۲-کویشهای وفس و آشتیای و تفرش ؛ گردآورنده ، دکتر محمد مقدم .
۱۳ – مجله الهلال سال چهاردهم ، چاپ مصر .
۱۴ – مجله دانش سال اول ، چاپ تهران .
۱۵ – مجله مهر ، چاپ تهران .
۱۶ – مجمل التواریخ و القصص به تصحیح محمدتقی بهار ، چاپ خاور .
۱۷ – مجله هند و ایران ( مقاله عبد الحسین زرین کوب ) ، چاپ هند 1952 .
۱۸ – هشت سال در ایران ، سرپرسی سایکس ، ترجمه سعادت نوری .