زندگی کولی های ایران

تاریخچه کولی‌ها در آسیا ، مخصوصاً سابقه پیدایش آنها در ایران بسیار طولانی تر و پیشتر از اروپاست و بنا بر اشارات مختصری که در کتابهای شرقی از جمله کتب ایرانی راجع به این قوم هست گویا نخستین دسته های مهاجرکولی در روزگار ساسانیان وارد ایران گردیده اند .
در انجمن آرای ناصری می نویسد :
” شاپور هنگام بستن سد شوشتر چند هزار از این طایفه را از کابل احضار کرده و به خوزستان و شوشتر آورد .
روز مردان ایشان عملگی کردندی و شب زنان ایشان به کار رقاصی مشغول بوده اند . “
آگاهی دیگری که از مهاجرت این طایفه در دست داریم مربوط به داستانهای زمان بهرام گور پادشاه معروف ساسانی است .
حمزه اسپهانی در کتاب ” سنی ملوک الارض و الانبیا ” که حدود سال 350 هجری تألیف کرده می نویسد :
” بهرام روزی بر عده ای که بدون نوازنده می می خوردند گذشت و گفت : ” آیا من به شما نگفته ام که بدون خنیاگر می نخورید ؟
آنها برخاسته بر او نماز بردند و گفتند : ” ما حاضر بودیم بیشتر از صد درهم برای این کار بپردازیم ولی نیافتیم “
پس دوات و مهرق خواست و به پادشاه هند نوشت که عده ای نوازنده برای او بفرستد و او دوازده هزار نفر خنیاگر نزد بهرام فرستاد و آنها را در شهرهای کشور خود متفرق ساخت و آنها در آنجا زاد و ولد کردند و فرزندان ایشان اگرچه کم اند ولی هنوز باقی اند و ” زط ” ها همانها هستند ” .
این نوشته حمزه گذشته از این که موضوع مهاجرت گروهی از کولی‌ها را به ایران در زمان بهرام روشن می سازد در عین حال معلوم می دارد که در قرن چهار هجری کولی‌ها در ایران به نام ” جت ” که معرب آن ” زط ” می باشد وجود داشته اند . چنان که هنوز هم در بلوچستان ساربانان را که گویا از این تیره هستند ” جت “می نامند .
فردوسی در شاهنامه که تاریخ اختتام آن 400 هجری است داستان بهرام و لولیان را مشروح تر و مفصل تر آورده در تحت عنوان : خواندن بهرام گور لوریان را از هندوستان می گوید :
وزان پس بهر مؤبدی نامه کرد
کسی را که درویش بد جامه کرد
بپرسیدشان گفت : بیرنج کیست
بهر جای درویش و بی گنج کیست ؟
زکار جهان یکسر آگه کنید
دلم را سوی روشنی ره کنید
بیامیدش پاسخ زهر مؤبدی
زهر نامداری و هر بخردی
که آباد ببینیم روی زمین
بهر جای پیوسته گشت آفرین
مگر مرد درویش کز شهریار
بنالد همی وز بد روزگار
که چون می گسارد توانگر همی
بسر بر زگل دارد افسر همی
بر آواز را مشکران می خورد
چو ما مردمان را بکس نشمرد . . .
چو نامه به نزدیک شنگل رسید
سر از فخر بر چرخ کیوان کشید
هم آنگاه شنگل گزین کرد زود
ز لوری کجا شاه فرموده بود
چو لوری بیامد به نزدیک شاه
بفرمود تا بر گشادند راه
به هر یک یکی گاو داد و خری
ز لوری همی ساخت برزیگری
همان نیز خروار گندم هزار
بدیشان سپرد آنکه بد پایکار
بدان تا بورزد به گاو و به خر
ز گندم کند تخم و آرد ببر
کند پیش درویش را مشگری
ورا رایگانی کند کهتری . . .
ثعالبی در شاهنامه منثور خود که آن را در نیمه اول قرن پنجم (412 – 408 ) پرداخته این داستان را بدین گونه آورده است :
” روزی بهرام در مراجعت از شکار دید جمعی موقع غروب بر چمنی آمده باده می نوشیدند آنان را از نداشتن موسیقی که مفرح روح است ملامت کرد . گفتند شاهنشاها ما در صدد برآمدیم که سازنده ای یافته یکصد درهم نیز به او بدهیم ولی یافت نگردید بهرام گفت ما برای شما تهیه خواهیم کرد و امر کرد شرحی به شنگل هندی بنویسند که چهار هزار را مشگر زبردست و خواننده خوش الحان به دربار او بفرستد چون شنگل فرستاد بهرام همه را بین ایالات تقسیم کرده امر داد با تأدیه مقرّری ثابتی به وسیله آنان خود را مشغول دارند و این لوریان سیاه که شغلشان نواختن عودونی است از انسان ایشانند . “
مؤلف مجمل التواریخ و القصص نیز که کتاب خود را در 520 تألیف کرده در داستان بهرام گوید :
که همواره ( او را ) از احوال جهان خبر بود و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت . . . پس فرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی ” کوسان ” خواستند و کوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود – پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامدند زن و مرد و لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند .
نظامی در بهرام نامه گرچه ذکر صریحی از این داستان نکرده ولی در جایی به اشاره گفته است :
” شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز
گرد کرد از سواد هر شهری
داد هر بقعه را از آن بهری
تا به هرجا که رخت کش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند “
گرچه مضمون نوشته های کتابها یکی است ولی شماره مهاجرین مختلف است . حمزه عمدۀ آنها را دوازده هزار ، فردوسی ده هزار ،ثعابی چهار هزار ، مؤلف مجمل التواریخ دوازده هزار و نظامی شش هزار نفر نوشته است .
کولی ها در دوره اسلامی
ذکر دیگری که از مهاجرت کولیان به ایران و بین النهرین هست مربوط به دوره اسلامی و روزگار ولید بن عبدالملک خلیفه اموی می باشد .
سرپرسی سایکس در تاریخ خود راجع به این مهاجرت می نویسد : در آغاز سده هشتم میلادی – به موجب فرمان ولید عده زیادی از ” جات ” ( یا به اصطلاح عرب ” زط ” ) با گاومیشهای خودشان از رود سند سفلی به سواحل فرات ( در متن انگلیسی دجله ) کوچانده شدند و آنها همین که در آن حدود مستقر گردیدند به راه زنی و قتل و غارت پرداختند و به واسطه مسدود کردن راه بصره و بغداد قیمت خوار بار در پایتخت بالا رفت و مردم در مضیقه و فشار افتادند .
خلفایی که پشت سرهم می آمدند هرکدام مجبور بودند قوایی برای سرکوبی آنها اعزام دارند از مضمون ابیات که طبری آن را ضبط کرده می توان تهور و جسارت آنها را فهمید تا چه پایه بوده است : ” ای اهل بغداد بمیرید وحشت و هراس شما ممکن است طول بکشد ، ما کسانی هستیم که شما را شکست دادیم ، پس از اینکه مجبور ساختیم که با ما در صحرای باز جنگ کنید ، شما را مانند گاو لاغر و ضعیف از جلو راندیم “
سرداران مأمون در جنگ با این طایفه غدار و نابکار نتوانستند کامیاب گردند و معتصم ، اول اقدامی که کرد این بود که عجیف یک نفر امیر لشکر عرب را که محل اعتماد بود مأمور سرکوبی آنها نمود و بالاخره در سال 220 هجری ( 834 – م) ، عجیف بر آنها به واسطه قطع کردن را ارتباط غالب آمد و جت ها تسلیم شدند . برای اینکه این فتح را به اهالی دلشاد بغداد نمایش داده باشند ارشد آنها لباس مخصوص خودشان را بپوشند و با آلات طرب خود در قایق ها نشسته به ساز و آواز مشغول گردند و بعد همگی را به طرف خانقین که حالیه منزلگاهی سر راه تهران به بغداد و نیز به مرزهای سوریه تبعید کردند .
باید دانست این جماعت به هر کجا رفتند گاومیشهایشان را هم با خود بردند و از این رو می توانند دعا کنند که این حیوان کثیر الفایده را آنها در شرق نزدیک و در اروپا وارد و آشنا کردند . “
نامهای گوناگون کولیان در ایران
در ایران کولی‌ها را به نامهای گوناگون می نامند در نوشته ها و فرهنگ های قدیم این طایفه را اغلب به نامهای ” لولی “، ” لوری ” و ” جت ” ( معرب آن زط ) نوشته اند ولی امروزه در شهرستانها ی ایران نامهای مختلف دارند از این قبیل : در اصفهان ” فیوج ” در عراق ” غربت ” و ” کولی ” در تهران ” غربال بند ” در خراسان ، ” قرشمال ” در زنجان ، ” کلیلانی ” ( با ضم کاف و کسر لام اول ) در کرمانشاهان و کردستان ،” سوزمانی ” در آذربایجان ، ” قراچی ” در مازندران و گرگان ، ” جوکی ” در شیراز ” غربتو ” و ” لولی ” در بلوچستان ” لوری “
مؤلف انجمن آرای ناصری ” کولی ” را از تحریفی از ” کابلی ” دانسته گوید :
” در هند ایشان را ” کاولی ” گویند و در ایران الف را حذف کنند و ” کولی ” گویند .
” قرشمال را صورتی از ” غیر شمار “، ” بی شمار ” یا در شمار بیگانگان دانسته قراچی را به چند گونه معنی می کنند یا به معنی ” سیاه چادر ” می گیرند و یا آن را به معنی سیاه چرده ناظر بر سیاهی رنگ بشره کولیها می دانند و برخی نیز عقیده دارند که این لغت همان ” غرچه ” است که در زبان فارسی به معنی ابله است چنانکه اسدی در فرهنگ لغات فرس ذیل واژه غرچه می نویسد : مردم ابله را گویند ، بدیعی گوید :
بغریبد دلت بهر سخنی
روستایی و غرچه را مانی
در تاریخ بیهقی از قول ابوالطیب مصعبی گوید :
صدو بیست ساله یکی مرد غرچه
چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی
در کتابهای ادبی و اشعار فارسی نیز اشارات راجع به این طایفه و طرز زندگانی و معیشت و اخلاقشان موجود است چنان که منوچهری در اشاره به خنیاگری و ساززنی لوریان گوید:
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وان زند بر نایهای لوریان آزادوار
حافظ در اشاره به سرمستی و شنگولی و شهر آشوبی آنها گوید :
صبازان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
همواو گوید :
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار منست
باز گوید :
فغان کاین لولیان شوخ شرینکار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
باز گوید :
دلم ربوده لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
عبید زاکانی در لطائف خود عبارت طنزآمیزی را از زبان یک تن کولی به فرزند خود آورده گوید :
” لولئی با پسر خود ماجرا می کرد که : ” تو هیچ کار نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری ، چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلیم کن تا از عمر خود برخوردار شوی . اگر از من نمی شنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریک ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد ! ” .
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی در اشاره به دزدی و راهزنی و سیاه چردگی آنها گوید :
رومی روز آب کارت برد و تو در کار آب
لوری شب رخت عمرت برد و تو در پنج و چار
کمال الدین اسمعیل در اشاره به آشفتگی وضع و سیر و سامانی زندگیشان گوید :
با ترکتاز طره هندوی تو مرا
همواره همچو بنگه لورلیست خان و مان
سرجان ملکم در حاشیه تاریخ ایران راجع به کولیان می نویسد :
” ما مکرراً در ایران مخصوصاً در آذربایجان به ” اُبه ” های کوچکی از کولیان برخوردیم . عادات و اشتغال این طایفه درست نظیر تیره های آواره ایست که سرتاسر انگلستان سرگردانند.
ایرانیان این مردم را ” قاراچی ” می نامند که یک اصطلاح ترکی است و می توان آن را ” مردم سیاه چرده ” ترجمه نمود که محتمل است به علت رنگ بشره شان که از رنگ بشره مردم بومی تیره تر است به آنها داده شده “.
سوزمانیهای کردستان
در مجله دانش ” سال اول صفحه 299 ” راجع به سوزمانی یا کولی‌ها ی سنندج و کرمانشاهان این طور می نویسد :
” تا اواسط سلطنت قاجاریه در سنندج و کرمانشاهان طوایفی می زیستند معروف به” سوزمانی ” که تنی چند هم تا بلوک زهاب کوچیده در قراء خانقین و حاج قره مسکن گرفتند . این طوایف نوعی از کولی‌ها بودند و جز صنعت رقص و . . . چیز دیگری نمی دانستند ، اگر خریداری مایل به رقص زنی می شد همین که با آن زن پیغام می فرستاد یکدسته زن و مرد با پدر خوانده و برادر یک جا گرد آمده دو بدو می رقصیدند و دیگران نیز ساز می زدند .
زن سوزمانی شوهر را به چشم نوکر می دید و هنگامی شوهر اختیار می کرد که دورۀ جوانیش طی شده بود و از طریق پرورش گوسفندان و چهار پایان دیگر ، زندگانی خود را اداره و خوراک خود را تهیه می کرد و مرد نیز برای یافتن نان روزانه با او ازدواج می کرد .
غربت های اراک ( عراق عجم )
اکنون در اراک ” عراق عجم ” میان همدان ، ساوه و آشتیان گروهی از کولیان به نام ” غربت ” سکونت دارند که در کتاب ” گویشهای وفس و آشتیان و تفرش ” درباره آنها چنین می نویسد : ” غربت ها چادر نشین هستند و خود را ” ایل فییوج ” می خوانند از بیست سال پیش برای گرفتن شناسنامه ناچار شده اند که ملک یا کشتزاری بخرند و رعیت آن محل شوند . اکنون پنج ماه در ملک هستند و هفت ماه دوره گردی می کنند . غربتها به مردم دیگر دختر نمی دهند ولی از دیگران زن می گیرند دسته ای که به آنها در خنجین برخوردیم دوازده خانوار بودند و اصل خود را از شیراز می دانستند .
مرکز آنها در اسف ( با پیش الف و سین و تشدید ) در بلوک چرا یا شرامیان همدان و اراک است .
لولیان در سراسر جهان به خنیاگری شهرت دارند ( حتی فهرست LISZTموزیک ملی مجار را از اصل لولی می داند ) از این رو در برخی جاها آنها را چنگکی و چنگکیان چکنه یا چنگانه می نامید . . .
کولی‌های ایران ، دیگر را ” تاهای ” می خوانند و به گفتۀ دمرگان جوکیهای استرآباد دیگر آن را ” منس ” ( با پیش میم وزیرنون ) می نامند .
قره چی های آذربایجان
ژنرال سرپرسی سایکس در سفرنامه خود درباره کولیان ایران و آذربایجان می نویسد : ” در تابستان 1900 میلادی نگارنده درصدد تحقیق اوضاع و احوال کولیان شرقی ایران برآمده تصمیم گرفت اطلاعاتی را که مستر ” سینگلر ” در این خصوص جمع آوری نموده تکمیل نماید .
موضوع اینکه لولیان از چه نژادی و اهل کجا هستند فوق العاده بغرنج و پیچیده است لولیان ایران در هر ناحیه ای اسم مخصوصی دارند ولی به طور کلی آنها را ” فیوج ” می نامند .
که گویا کلمه عربی می باشد سرگذشت توطن این طایفه در ایران با داستان اقامت آنها در انگلستان تفاوت دارد و در ایران اکثر چرخ چوبی نخریسی و چوب وافور و امثال آن را تهیه کرده به فروش می رسانند و گاه گاهی نیز اسب و شتر و الاغ معامله می کنند و به طور کلی اخلاق آنها پسندیده نمی باشد .
مردهای لولیان با سایر رعایای ایران تفاوتی ندارند ولی طرز لباس و سر و وضع زنهای آنها به کلی متفاوت است و زنهای لولی بغوری شناخته می شوند زبان این طایفه را زبان غربتی می گویند و در نواحی مختلف ایران مختصر تفاوتهایی دارد و نگارنده مقدار زیادی لغات غربتی را با معانی مربوط آنها جمع آوری نموده است ، چنان که تنها در آذربایجان پنج هزار خانوار از این طایفه زندگانی می کنند و به طور مجموع در تمام ایران بیست هزار خانوار یا به عبارت اخری یکصد هزار لولی سکونت دارند .
آن چنان که سایکس متذکر شده عده زیادی از کولی‌ها بدان گونه که در آذربایجان نامیده می شود ” قره چی ” و ” قراچی ” یا ” قاراچی ” در شهرها و دیه های آذربایجان پراکنده اند و برخی از طوایف آن بر خلاف سیره عمومیشان که از جایی کوچیدن و آوارگی است تحت قاپوشده در دهات نشیمن گرفته و از زندگانی کوچروی دست برداشته اند .
چنان که هنوز هم در خود شهر تبریز بسیار قبل کوچه ای به نام ” قره چیلر کوچه سی ” ( کوچۀ قره چیها ) وجود دارد که ساکنان آن همه از این طایفه اند.
این محل چندان خوشنام نیست ” قره چی ” هایی که در این محله ساکنند اغلب به رقص و مطربی و کف بینی و بخت گشایی و غربیل سازی و سبد بافی مشغولند . . . “
کولی‌های کوت عبدالله
کوت عبدالله دهکده ایست بر سر راه اهواز به خرمشهر که از محل ییلاقی اهوازبه شمار می آید . فرودگاه اهواز در این محل بنا شده و تأسیسات نفتی مختصری نیز دارد . در این محل رودخانه کارون چندان فاصله ای با جاده اتومبیل رو ندارد و ساحل آن را نخلستانهای نسبتاً انبوهی پوشانده است .
از مدتی نزدیک نیم قرن پیش عده ای در کوت عبدالله رحل اقامت افکنده و به علت آب و هوای نسبتاً خوب محل ، دیگر درصدد عزیمت بر نیامده و در همان جا ساکن گردیده اند کولی‌های کوت عبدالله در حدود 50 متر دورتر از جاده اصلی اهواز – خرمشهر چادرهای سیاه و مندرس خود را بر پا داشته اند .
این عده از راه مطربی و نوازندگی امرار معاش می کنند بدین ترتیب که عصر دختران و زنان ، خود را آراسته با لباس های مخصوص کناره جاده ها می آیند . نوازندگان آنان نیز که معمولاً مردمی باشند با آلات موسیقی خود ایشان را همراهی می نمایند مسافران اهواز به خرمشهر و بالعکس در کنار جاده توقف کرده ساعتی با موسیقی و رقص آنان سرگرم می شوند و در قدردانی از این ساعت خوش مبلغی به آنها می پردازند.
کولیان کوت عبدالله عربی تکلم می کنند و آوازهای خود را به این زبان می خوانند و حتی پوشاک و آرایش آنان به سبک عربی است ولی زبان مخصوص و ملی خود را فراموش نکرده اند و گاه گاهی که بخواهند یک مطلب مخصوص را بین خود مطرح نمایند با این زبان سخن می گویند ولی معلوم نیست چرا منکر داشتن زبان مخصوص می باشند و جز با تمهیدات دوستانه حاضر نمی شوند که از آنها و از طرز زندگیشان عکس گرفته شود .
کولیان کوت عبدالله نیز مانند اغلب کولیان دیگر ؛ با اصول بسیار ابتدایی زندگانی می کنند و اغلب وسایل زندگانی خود را شخصاً فراهم می سازند و حتی مقداری از حصیر و سبدهایی را که برای رفع نیازمندی خود می بافند به فروش می رسانند . در گذشته از جمله چیز های جالبی که در چادرهای کولیان کوت امروزه می توان مشاهده کرد وجود رادیو باطری دار است که اغلب در چادری زنان و مردان کولی دور آن حلقه زده به قسمت های موسیقی آن با علاقه خاصی گوش می دهند .


پي نوشت :
۱- دکتر یحیی ذکا – کولی و زندگی او – انتشارات فرهنگ و هنر – ۱۳۳۷ خورشیدی
۲ – انجمن آرای ناصری .
۳ – بهرام نامه نظامی ، چاپ وحید دستگردی
۴ – تاریخ الامم و الملکوک ابی جعفر محمدبن جریر طبری ، چاپ قاهره ، 1358 ه.ق
۵ – تاریخ ایران ، تألیف سرجان ملکم ، چاپ هند.
۶ – تاریخ ایران ، سرپرسی سایکس ، ترجمه فخر داعی گیلانی .
۷ – دیوان حافظ
۸ – روضه الصفای ناصری تألیف رضا قلی خان هدایت .
۹ – سنی ملوک الارض ، تألیف حمزه اسپهانی ، چاپ برلن .
۱۰ – شاهنامه ثعالبی ، ترجمه محمود هدایت ، تهران .
۱۱ – شاهنامه فردوسی چاپ خاور .
۱۲-کویشهای وفس و آشتیای و تفرش ؛ گردآورنده ، دکتر محمد مقدم .
۱۳ – مجله الهلال سال چهاردهم ، چاپ مصر .
۱۴ – مجله دانش سال اول ، چاپ تهران .
۱۵ – مجله مهر ، چاپ تهران .
۱۶ – مجمل التواریخ و القصص به تصحیح محمدتقی بهار ، چاپ خاور .
۱۷ – مجله هند و ایران ( مقاله عبد الحسین زرین کوب ) ، چاپ هند 1952 .
۱۸ – هشت سال در ایران ، سرپرسی سایکس ، ترجمه سعادت نوری .

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *